دو نقد درباره فیلم «ساعت5عصر» اثر مهران مدیری

نقد مثبت: ترسیم هیولا، در کمال خونسردی

خسرو نقیبی: مهران مدیری از خود مردم می‌گیرد و به خودشان بازمی‌گرداند. این مهم‌ترین خصیصه‌ی او در تمام این سال‌های کارش است. نخ تسبیح شوخ‌ و شنگ‌ترین تا تلخ‌ترین کارهایی که انجام می‌دهد. او منتقد رفتار روز مردم زمانه‌ی خودش است و چون دور از آن‌ها نمی‌ایستد، هر نقد تندی هم از او پذیرفته می‌شود. یادمان باشد او همان کسی‌ست که در «شب‌های برره» و «پاورچین» تندترین شوخی‌ها را با رفتارهای جمعی مردم انجام داد و بی هیچ دل‌خوری و اعتراضی، آن نقد اجتماعی از او پذیرفته شد.

مدیری در این سال‌ها همواره خودش بوده و نوک تیز پیکان نقدش را به هر سمتی گرفته. در آن سو، بنا به خوش‌آمدِ هر جمع و گروهی، او را در دایره‌ای دسته‌بندی کرده‌اند، بی‌آن‌که خود، سرسپردگی‌ اش به آن جمع و گروه را اعلام کرده باشد. بعد، حرفی دیگر زده و این‌بار جمعی تازه به خوش‌آمد، او را بر سر نهاده‌اند، و جمع پیشین طردش کرده‌اند. این‌جاست که دیدن آن نخ تسبیح کار می‌کند. در هرکدام از این خوش‌آمدها و بدآمدها، مهران مدیری از مردم حرف زده. دوربینش میان مردم بوده و از خودشان برای خودشان حرف زده، بی ‌آن ‌که فکر کند بالادستی‌های این جناح سیاسی یا آن صنف پرتبختر درباره‌اش چه خواهند گفت. این البته از قدرتی هم می‌آید که همین مردم به او داده‌اند، و جایگاهش، نه یک بازیگر یا کارگردان، که بیش‌تر یک «آیکون» است. «ساعت ۵ عصر» نیروی محرکه‌اش را از همین‌جا می‌گیرد.

شخصیت محوری‌اش به سیاق نزدیک‌ترین طنز مدیری به این کار (مرد هزارچهره)، ساده‌دل نیست. فقط زیادی خوب است. همین زیادی خوب بودن، از جنس زمانه نبودن، او را در یک روز طوفانی، وارد موقعیت‌هایی می‌کند که کابوس‌ وار به‌نظر می‌رسند؛ اما در همین بلبشو، در میانه‌ی تندترین شوخی‌های مدیری با مردم این روزگار، او آرمان ‌شهری هم ترسیم می‌کند، که آدم‌هایی در آن، مثل کاراکتر محوری، می‌خواهند خوب باشند. خودشان می‌گویند می‌خواهند کارشان را در هر شرایطی در بهترین شکل ممکن انجام دهند. برگ برنده‌ی فیلم‌نامه همین‌جاست. همین «آن‌قدر غیرواقعی»‌بودن پرستار و کارمند بانک در یک انجام ‌وظیفه‌ی ساده؛ که صرفا در تضاد مطلق با آن بربریت نادیده ‌گرفته ‌شده‌ی زندگی روزمره‌ی این سال‌های مردمان شهری مثل تهران نمود پیدا می‌کند. مدیری گاه حتی اغراق هم نمی‌کند. در صحنه‌ی حمله‌ی مردم به تشییع ‌جنازه‌ی هنرمند فرضی در بهشت‌زهرا، تنها یکی از عکس‌های بسیار دیده‌ شده‌ی سال‌های اخیر را بازسازی کرده، یا در صحنه‌ی اعتراض کارگری، آن‌چه را که بر مردمان بسیاری در همین شهر رفته، بازتاب می‌دهد.

ساعت ۵ عصر فیلم سهل و ممتنعی ‌ست. با ساختاری ساده و شروعی آپارتمانی آغاز می‌کند، اما آدم‌هاش رفته ‌رفته درعین‌ سادگی به هیولاهایی خونسرد و قسی‌القلب بدل می‌شوند که می‌توانی در یک سرچرخاندن ساده، آن‌ها را در سالن سینما روی صندلی کناری‌ات تصور کنی. این طنز سیاه استادانه، ترسناک و البته در کمال خونسردی، همان چیزی‌ست که از مهران مدیری در ورود به سینما انتظار می‌رفت. فیلمی منتقدانه و تندوتیز، اما نه درباره‌ی رجل سیاسی و مفاسد اقتصادی و معضلات فرهنگی؛ که فقط درباره‌ی مردم. درباره‌ی مردم یک زمانه‌ی به‌خصوص.

نقد منفی: ته مانده غذای یک میهمانی مجلل

پویان عسگری: «ساعت ۵ عصر» مهران مدیری به ته مانده‌ی غذایی می‌ماند که از شام مجلل یک مهمانی پر زرق و برق بجا مانده و بر اثر گذر زمان کپک زده و فاسد شده است. غیر قابل خوردن و مضر برای مزاج. مدیری همان الگوی مورد علاقه‌اش را این‌بار در زمان معاصر و در بیشترین نسبت با رئالیسم اجتماعی، تکرار می‌کند. سیامک انصاری بعنوان عقل تنها و تک‌افتاده آثار مدیری (از «شب‌های برره» به این سو) در چنبره‌ای از مشکلات و تصادف‌های غیر قابل پیش‌بینی گیر می‌افتد و قوم یاجوج و ماجوج دور و برش هم از روی مهر یا کین، خواسته یا ناخواسته استثمارش می‌کنند. او می‌فهمد و باید متحمل رنج درونی و فیزیکی شود و بقیه نمی‌فهمند و به راحتی کارشان پیش می‌رود! نگاه قراردادی و اغراق شده مدیری به مواجهه فرد با جمع در موفق‌ترین آثارش «شب‌های برره» و «قهوه تلخ» به دلیل ماهیت فانتزی داستان و شکل‌گیری شخصیت‌ها در طول پخش سریال، شوخی‌های زیادی را بوجود می‌آورد و «تم» را به هجو خودش بدل می‌کرد. به این معنی که خیلی وقت‌ها حق می‌توانست با جمع ابله باشد و نه فرد هوشمند! اما در «ساعت ۵ عصر» نه خبری از فانتزی است و نه شخصیتی پدید می‌آید که منتظر تقابل کمیکش با شخصیت اصلی باشیم. به این ترتیب «تم» قراردادی مدیری در اوج جدیت و عبوسی، واجد نگاه توریستی و تزئینی به اخلاق و جامعه و فرد و شهروند می‌شود. مدیری این‌بار در ژستی انتلکت‌گونه از داستان و شوخی و کمدی از نوع جریان اصلی فاصله گرفته و با توجه به ساختار سبک‌پردازانه کمدی‌هایی از جنس «پارتی» بلیک ادواردز و «زنگ تفریح» ژاک تاتی و فیلم‌های دوره اولیه برادران مارکس، فیلمش را بر مبنای «دومینوی اغتشاش» بنا کرده. اما در این میان «خسر الدنیا و الاخره» می‌شود. هم دنیا را از دست می‌دهد و هم آخرت.

«ساعت ۵ عصر» نه تماشاگر جریان اصلی را می‌خنداند و نه فیلمنامه‌ی بسیار خام و ابتدایی‌اش ظرفیت و امکان ساخت یک کمدی روشنفکرانه خوب را فراهم می‌کند. شخصیت لوس و بی‌مزه نامزد پرهام با بازی آزاده صمدی که در طول فیلم حضورش همچون سوهان روح تماشاگر عمل می‌کند، در پرده آخر و ده دقیقه پایانی همچون یک ویروس مخل، کل ساختار فیلم را سرطانی کرده و از پا می‌اندازد. عرضه فیلم‌های موبایلیِ پرهام توسط نامزدش به انگیزه سیاسی، همان‌قدر دلیل مضحک و کودکانه‌ای برای دستگیری پرهام است که پایان فیلم به شکل افشاگرانه و شکستن دیوار چهارم با مخاطب قرار دادن نامزد در مواجهه با تماشاگران سینما. «ساعت ۵ عصر» یک سیامک انصاری خوب دارد که هم به شکل فیزیکی و هم به لحاظ سیر شخصیت در طول داستان، صحنه به صحنه بیشتر تلف می‌شود و از بین می‌رود. تقلای انصاری و صورت ترکیده‌ش جزو معدود چیزهایی است که از «ساعت ۵ عصر» به یاد تماشاگر می‌ماند. یکی از بهترین بازی‌های سال در فیلمی «از دست رفته» که نیات خوبی دارد اما در نقطه صفر باقی می‌ماند. فیلمی که ناتوان در نمایش میزانسن اغتشاش به شلختگی در داستانگویی و التقاط در شیوه کمدی‌سازی می‌رسد و عاجز در خنداندن تماشاگر، به سرعت از یاد رفته و فراموش می‌شود؛ شبیه به یکی از اپیزود‌های بی‌مزه یک کمدی نود شبی.

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده