گفتگوی اختصاصی با کارگردانِ فیلم «انزوا»/ سینمای ایران دچار سَندرومِ فرهادی شده است!

جمشید خاوری: یکی دیگر از فیلمسازان جوانی که امسال توانسته اولین فیلم سینمایی خود را روی پرده ببرد «مرتضی علی- عباس میرزایی» است. او که فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره است کارنامه ای پر از فیلمهای کوتاه و مستند دارد و از آن تجربیات در ساخت فیلم بلندش استفاده کرده است. «انزوا» از منظرِ فرم روایت، در سینمای ایران فیلم متفاوتی است. خیلی ها این تفاوت را پسندیده اند و عده ای هم آن را دوست نداشتند. ما نیز گفتگوی خودمان با «عباس میرزایی» را با همین موضوع آغاز کردیم...

*شما در این فیلم خیلی زیاد از «جامپ کات» استفاده کرده اید. درست است که این کار باعث می شود فیلم، ریتم تندتری بگیرد ولی از بارِ رئال بودنِ صحنه ها کم می کند و به قول معروف، حس و حال صحنه در نمی آید...

-این کاری که من در «انزوا» کرده ام کار زیاد پیچیده ای نیست و فیلمسازان بزرگ دنیا بارها این کار را کرده اند. این «فُرمی» است که من برای روایت قصۀ فیلم انتخاب کرده ام. اینگونه نبوده که ما یک سری راش گرفته باشیم و سر میز مونتاژ آنها را سرهم بندی کنیم! ما برای همه صحنه ها  برنامه داشتیم و برای تک تکِ پلانها هم «استوری بورد» زده شده است. از طرف دیگر باید بپذیریم که مردم، فیلمهای روز دنیا را می بینند و چشمشان به این نوع تدوین عادت دارد. اما چون در سینمای ایران خیلی کم از این نوع فرم استفاده شده برای بعضی ها عجیب و نامفهوم است. به نظرم در سینمای ایران یک سری از جوانها باید جسارت به خرج بدهند و دست به تجربه های جدید بزنند. وقتی بدعتهای جدید در روایت قصه به وجود آید باعث رشد سینمای ایران می شود. من بازخوردهایی که از مردم گرفتم آنها عمدتا فیلم را دوست داشتند...

*پارسال در برنامۀ «هفت» به ساختار فرمی «انزوا» انتقاد داشتند و می گفتند این «جامپ کات» ها حواس تماشاگران را پرت می کند و کارگردان، قواعد سینمایی را بدجوری شکسته است!

-این، فرمِ فیلم است و هر کسی می تواند هر جوری که دوست دارد سلیقه ای با فیلم برخورد کند. من فیلمم را ساخته ام و کارم تمام شده. اینکه بعضی ها دوست ندارند به این معنی نیست که فیلم «بد» است. به این معنی است که آنها سلیقه شان فرق می کند. من الان صدای ضبط شدۀ خیلی از اساتید سینمای ایران را در تلگرامم دارم که از فیلم تعریف کرده اند و گفته اند «ممنون که خودت هستی و تلاش نکرده ای ادای دیگران را در بیاوری» چیزی که برخی از منتقدان از فیلمساز می خواهند این است که مثل بقیه فیلم بسازند ولی من این کار را نمی کنم. خودم این فرم روایت را دوست دارم و تلاش می کنم فیلمی بسازم که وقتی تماشاگر از سالن بیرون می رود به فیلم فکر کند. من مخاطبی داشتم که می گفت خیلی خوب است که به مخاطبت احترام گذاشتی و زیاده گویی نکردی و اتفاقهای مهم این 72ساعت را به ما نشان دادی. قهرمان فیلم «انزوا» فقط 72 ساعت وقت دارد تکلیف بچه هایش را مشخص کند و من به عنوان فیلمساز باید توی زمان واقعی دست ببرم و 72 ساعت را تبدیل کنم به 90 دقیقه که زمان معمولِ هر فیلم است. برای این کار باید لحظات مهم و برگزیده قصه را به مخاطب نشان می دادم و فرمی بهتر از این پیدا نکردم. قطعا فیلم، کم و کاستی هم دارد و خودم بهتر از دیگران به ضعف های فیلم آگاهم ولی مطمئناً استفاده از «جامپ کات» های زیاد، جزو ضعفهای فیلم محسوب نمی شود...

*ولی خیلی از منتقدین به این کار ایراد گرفتند. مثلا یادم هست که  آقای فراستی می گفت شما وقتی یک فیلمنامۀ خوب داری باید همۀ توانت را بگذاری و همان متن را به یک فیلمِ خوب تبدیل کنی. اما شما خواسته اید خیلی تکنیکال کار کنید و این به فیلم آسیب زده...

-این نظر و سلیقۀ شخصی ایشان است. ما باید یاد بگیریم به سلیقۀ هم احترام بگذاریم. ما بچه مسلمون هستیم. اولین چیزی که دینِ ما می گوید این است که «اگر دین ندارید، آزاده باشید»، خودتان باشید. من نمی توانم شبیه کس دیگری فکر کنم و فیلم بسازم. چرا بعضی ها فکر می کنند که باید همه مثل آنها فکر کنند. مگر تو کی هستی که می گویی همه باید یک جور فکر کنند! من شخصا قائل به این ادبیاتِ تک صدایی نیستم و آنهایی هم که با این ادبیات صحبت می کنند؛ اول به خودشان و بعد به جامعه کم لطفی می کنند. البته روی سخنم با مسعود فراستی نیست. اتفاقا رابطۀ نزدیکی با یکدیگر داریم. عرض بنده این است که فرصت را نباید از جوانها گرفت. باید اجازه بدهیم خودشان باشند.

*اتفاقا یکی از نقاط مثبت شما این هست که خودتان بوده اید و در دوره ای که اکثر فیلمسازان جوان دارند تحت تاثیر اصغر فرهادی فیلم می سازند؛ شما به آن سمت نرفتید...

-حالا ببینید این اپیدمی تا کجا رفته: ما فیلم را فرستادیم به یک جشنواره در لهستان، قبل از اینکه فیلم را ببینید گفتند باز رفته اید یک «جدایی نادر از سیمین» ساخته اید؟! انتظار داشتند که از سینمای ایران یک «جدایی...» دیگر ببینند. یعنی آنها هم فهمیده اند که ما دچار سندروم فرهادی شده ایم. تا کی می خواهیم کپی کنیم؟ اجازه بدهیم این نسل جدید که وارد سینمای ایران شده کار خودشان را بکند و مخاطبانی که از سینما دور شده اند برگردند...

*با شرایط موجود، در سینمای ایران فیلمسازی کار سختی است و ساخت فیلم اول؛ از آن سخت تر...

-شما وقتی تصمیم می گیری فیلم اولت را بسازی دل سوزی های اشتباهِ اطرافیان کار دستت می دهد. چون بعضی ها می خواهند آرزوهای فیلمسازی خودشان که به آن نرسیده اند را در کار تو پیاده کنند و این خیلی بد است. وقتی هم مقابل مشکلات می ایستی و فیلمت را می سازی کسی نمی گوید چه جسارتی داشتی که این فیلم را ساختی. بلکه با یک سری حرفهای الکی و نقدهای بدون فکر، فیلم را می کوبند...

*در مبحث کارگردانی، آخرین سوالم درباره شکست قواعد سینمایی در فیلم «انزوا» است. چندین بار «خطِ فرضی» شکسته می شود و نمونه بارزش سکانسِ برخورد پرویز با مهندس است که حتی کادر بندی هم اشکال دارد و سمتِ نگاهها هم درست نیست!

-در آن سکانس خط فرضی، به طور عمدی شکسته شده. سکانس های قبل از آن هم چند بار شکسته شده. شما به عنوان تماشاگر وقتی به آن سکانس می رسید تصمیم تان را گرفته اید که در سالن بنشینید یا بیرون بروید. اگر در سالن مانده اید یعنی با این فرم روایت ارتباط برقرار کرده اید.

*مخاطب عادی که «خط فرضی» نمی شناسد چشمش اذیت می شود... گیج می شود...

-عرض کردم، مخاطب امروزِ سینما اینقدر در فیلمهای روز دنیا این جور فیلمها را دیده که چشمش عادت کرده است. مشکل ما سینمایی ها این است که از دانش روز سینما عقبیم. دانشجویی که امروز به دانشگاه می رود تا سینما یاد بگیرد از لحاظ معلومات سینمایی انگار دارد در سال 1960 زندگی می کند! ما هنوز در کتاب «چگونه کارگردانی کنیم؟» گیر کرده ایم. شما برو ببین این کتاب مالِ چه تاریخی است؟ بعد بیا ببین در سینمای روز دنیا چه خبر است؟ چه فیلمهایی ساخته می شود؟ فیلمهای پرفروش چه دارند؟ آن فیلمساز چه کار کرده؟

* کمی هم درباره فیلمنامه حرف بزنیم. شما در ابتدای فیلم، در معرفی «زهره» از او یک تصویر مثبت و چادری نشان می دهید که سرش توی کار خودش است. اما در طول فیلم، همۀ آدمها اصرار دارند بگویند او زن خطاکاری است که به شوهرش خیانت کرده. خب، منِ تماشاگر وقتی در سکانس اول، یک دید مثبت نسبت به زهره پیدا کرده ام هر چه بقیه بگویند خطاکار است باور نمی کنم...

-خدا کند تماشاگران مثل تو فکر کنند...

*راه دیگری ندارند! چون شما مستقیماً تصویری از خیانتِ زهره به بیننده نمی دهید...

-چرا هست. مثلا وقتی پرویز وارد خانه زهره می شود چیزهای عجیب و غریبی می بیند که تماشاگر می تواند شک کند. یا در همان سکانس اول می بینیم که او چادر ندارد اما وقتی وارد محل می شود چادر را از کیفش بیرون می آورد و سرش می کند...

*ولی تا آخر فیلم هم شما نمی گویید که این زن خطاکار است یا نه!

- برای اینکه نیست. شما به همان سکانس برخورد پرویز با مهندس دقت کنید. از کجا معلوم که مهندس دارد راستش را می گوید؟

*تماشاگر فرض را بر این می گذارد که دارد راست می گوید.

-خب این همان چیزی است که من می خواهم. فیلم «انزوا» بر مبنای «قضاوت» ساخته شده و شمای تماشاگر باید در طول قصه همراه شوید و قضاوت کنید...

*بعضی اتفاق ها شاید با این هدف در فیلمنامه گنجانده شده که وجهۀ معماگونۀ کار را بیشتر کند اما در عمل باعث سردرگمی تماشاگر می شود . مثلا شارژر سوزنی زهره داخل ماشین صادق پیدا می شود و تماشاگر به او شک می کند اما بعد درباره آن چیزی نمی بینیم یا نویسنده ای که کتابش را در خانۀ زهره می بینیم و رفتاری مشکوک دارد. تماشاگر همراه با قهرمان فیلم، به او هم شک می کند اما در آخر متوجه نمی شود که شکش درست بوده یا نه؟

-ببینید؛ این کارِ درستی نیست که شمای تماشاگر با دیدن این نشانه ها فکر کنید آن آدمها ریگی به کفششان هست. این اشتباه هست و من همین را می خواستم! همین که قضاوت کردنِ شما را زیر سوال ببرم. شما که چیزی با چشم خود ندیده اید نباید درباره اش قضاوت کنید و به دیگران، تهمتِ گناهِ نکرده بزنید...

*ولی شما هم به این سوالها پاسخ صریحی نمی دهید...

- قرار نیست بدهم. من اگر پاسخ صریح و روشن بدهم که دیگر برای شما فیلم نساخته ام. من نیامده ام که یک چیز را به شما تحمیل کنم. آمده ام با فیلمم درباره یک قصه با یکدیگر فکر کنیم.

*یکی از سکانسهای درخشان فیلم آنجاست که پرویز به سراغ علی زالی می رود. در حالیکه می توانستید مثل اکثرِ فلاش بک های فیلمهای ایرانی، آنها را رو به روی هم بنشانید تا حرف بزنند ولی گذشتۀ آنها را خیلی سریع با تصویر نشان می دهید. این خیلی خوب است. ولی درونمایۀ آن سکانس و قضیۀ «یک پا و یک دست و یک چشم» کمی گنگ است...

*پرویز زده یک نفر را ناقص کرده. وقتی شما بزنی یک چشم و یک دست و یک پای آدمی را ناقص کنی باید دیۀ کامل یک انسان را بپردازی و چون پرویز این پول را نداشته به زندان افتاده. ما در این فیلم علاوه بر بحث روان شناختی، به مباحث جامعه شناسی هم توجه داشتیم. به خاطر همین بود که فیلم، از طرف قوه قضائیه کاندیدای دریافت جایزه شد. ما هنگام نوشتن فیلمنامه تحقیقات زیادی داشتیم و پرونده های واقعی زیادی را مطالعه کردیم. از کارشناسان با تجربه هم استفاده کردیم. اینها به نظرم نقاط مثبت فیلم است.  ما یک فیلم «سالم» ساختیم. در فیلمِ ما، نه کسی عرَق می خورد و نه سیگار می کشد. استعمال مواد مخدر هم نداریم. درحالیکه در بعضی از فیلمها دیده ایم که جلوی دوربین بساطِ عرق خوری پهن می کنند!

*«انزوا» علی رغم شایستگی هایی که دارد فروش چندانی نداشته. از شرایط اکران فیلمتان رضایت دارید؟

-اصلا و ابدا! به نظرم شورای نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، باید کار اصلی اش را بکند. یعنی هم «نظارت» بکند و هم «ارزشیابی». ارزشیابی یعنی اینکه فیلمها را براساس ارزش محتوایی شان دسته بندی کند و بر همان اساس به آنها سالنِ سینما بدهد. اگر اینگونه شود دیگر به فیلمهای سخیف و مبتذل، شصت سالن نمی دهند و به فیلمی مثل «انزوا» ده سالن!

این واقعیت را باید بپذیریم که اگر سینمای ایران با همین فرمان به جلو برود تمامی مخاطبینش را از دست خواهد داد. ما نباید گول این عدد و رقم های میلیاردی که برای فروش فیلمها اعلام می شود را بخوریم. این اعداد، محصولِ بالا رفتنِ قیمت بلیط است نه بیشتر شدنِ تعداد تماشاگران. شما نگاه کنید سینماهای کشور یکی یکی دارند تعطیل می شوند. مسئولین فکر نکنند با سالی 4تا سینما ساختن، شق القمر کرده اند! ما با این جمعیت 80 میلیونی که کشورمان دارد باید 4هزار سالن سینما داشته باشیم. کو؟ کجاست؟ من می گویم وزارت ارشاد بیاید یک سال به جای کمک به تولید فیلم، همۀ بودجه اش را صرف ساخت سالن سینما بکند. فیلمِ خوب هم که جوانها دارند می سازند. بعد ببینید که چطور مردم استقبال می کنند و تعدادسینماروها بیشتر می شود.

تاریخ نشر مطلب:
جمعه، ۲۴ آذر ۱۳۹۶






نظرات کاربران




    شادی ۱۳:۵۳ - ۹۷/۰۴/۱۲

    فیلمی با ریتم تند اما مشکلدار در فیلمنامه


معرفي فيلم هاي روي پرده