وقتی تلویزیون برای سانسور توجیه می سازد

شهروند نوشت: این روزها بار دیگر داستان مکرر تلویزیون، همه جا دهان به دهان، نقل می‌شود. انگار در یک مزرعه بذرش را کاشته باشند و با کمی رطوبت هوا جوانه‌هایش سر زده باشد! از هر سر صدایی در نقد تلویزیون بلند می‌شود و همهمه‌اش کل فضای جامعه را فرا می‌گیرد. آن طرف هم آنهایی که دل در گروي این رسانه‌ دارند، فضا را پر کرده‌اند از تعریف و تمجید و گاهی هم نیشی به طرف مقابل زدن!

 همین یکی دو روز پیش بود كه یکی از کانال‌های پرمخاطب طرفدار رویکرد صداوسیما جریان نشر خبر که روند همیشگی‌اش بود را کنار گذاشت و یادداشتی در حمایت از صداوسیما نوشت. سردبیر، ادمین یا هر چه که نام دارد، در این کانال، دست به قلم شده بود و حسابی از خجالت منتقدان صداوسیما در آمده بود. در این یادداشت (البته در سطحی که اشکالات اساسی نوشتاری داشت و با ویرایش صددرصدی فحوای دریافت‌شده ذکر می‌شود) تأکید شده بود: آنچه باعث شده برخی این روزها به تلویزیون نقد کنند این است که در انعکاس و بازتاب مشکلات و معضلات موجود در جامعه دقیقا به هدف زده است. در این یادداشت آمده بود: هر چه تلویزیون نمایش می‌دهد و هر آنچه از «سیاهی»هایی که در کنداکتور جای می‌دهد، به این دلیل از سوی برخی با واکنش مواجه می‌شود که این دسته از منتقدان خود مسبب آنند و این را هم در بخش سیاسی‌اش افزوده بود: اگر گزارش نمایش داده شده از اعتراضات، با مخالفت و موضعگیری مواجه شده، به این دلیل است که آنهایی که مخالفند، خود را در این گزارش‌ها دیده و می‌بینند!

فضای موجود در این مطلب حمایتی خود گواه آن است که اعتراضات به چیزی در تلويزیون بوده و هست. آنچه در این روزها در بیان برخی مطرح می‌شود «سیاه‌نمایی» و در اصل «سیاه‌سازی» در برنامه‌های تلویزیونی است. جایی نوشته بود: این چه وضعی است در برنامه‌های صبحگاهی که تلویزیون روی آنتن می‌برد، هر شبکه را که نگاه کنید باید بنشینید و گریه کنید. از بس که درباره موضوعات منفی، غم‌انگیز و گریه‌دار صحبت می‌شود. البته در آن نوشته این هم تأکید شده بود که حتما باید معضلات جامعه نمایش داده شود؛ اما بحث اصلی این است که برنامه صبحگاهی احتمالا برای این ساخته می‌شود که با قراردادن بخش‌های شاد، موزيکال و... صبحی دل‌انگیز، شاد و پرانرژی را برای ادامه مابقی روز شروع کنیم! اما هر شبکه را که می‌زنید باید بنشینید و اشک بریزید. یکی کودکان سیستان‌وبلوچستان را نمایش می‌دهد که تا به حال کفش نخریده‌اند؛ دیگری مردمی را نشان می‌دهد که باید برای داشتن نان سر سفره از بن‌های مخصوص که خیرین اهدا می‌کنند، استفاده کنند والا روزگارشان سپری نخواهد شد.این سیر از سیاه‌نمایی که با موضعگیری‌هایی هم مواجه شده البته به برنامه‌های صبحگاهی ختم نمی‌شود و تا شب ادامه دارد.

مخاطبِ گریزان

 فضای برنامه‌های تلویزیونی در شبکه‌های مختلف که البته با دید منصفانه می‌توان شبکه چهار را از آن مستثنی کرد، سردستی است. همین نرفتن به عمق، باعث می‌شود مخاطبان با شیوه‌های مختلف از صداوسیما و برنامه‌های آن گریزان باشند. هر چند در مواردی مانند آنچه در مناظرات تلویزیونی دیده شد، به دلیل حساسیت موضوع و نوعی رفع سانسور و ممیزی موقتی، بینندگان آن جهش پیدا می‌کنند. با این حال برآوردها نشان می‌دهد، مخاطبان تلویزیون کمتر از آن چیزی هستند که تصور می‌شود و از قضا دست و پا زدن برای نشان‌دادن فضایی غیر از این کاملا مشهود است.

 بارها هر وقت درباره صداوسیما و برنامه‌های آن صحبت بوده، آمار‌های ارایه‌شده توسط مسئولان تلویزیون مشکوک دانسته شده است. در همین مجال دو بار سوال شده که مسئولان صداوسیما، شیوه رسیدن به آمار مخاطبان تلویزیون را یک بار برای همیشه اعلام کنند تا دست کم متخصصان آمار و ریاضی، درباره آن (به‌ویژه وقتی تأکید می‌شود كه این آمار جزو معتبرترین آمار است!) نظر بدهند اما این رسانه نه حال، نه در گذشته و نه در آینده این شیوه «هنی» را اعلام نخواهد کرد.

 در یک نمونه تلویزیون‌های کابلی به‌راحتی می‌توانند درباره هر برنامه و این‌که چه تعداد مخاطب داشته، صحبت کنند، شیوه آن هم خیلی پیچیده نیست مثل این می‌ماند که مصرف گاز و آب و برق را می‌توان اعلام کرد و میزان مصرف را اما در تلویزیونی شبیه تلویزیون ایران، تعداد مخاطبان یا باید به شیوه سرشماری به دست آید، یا وقتی اعلام می‌شود فلان برنامه، ٦٠درصد بیننده داشته، باید روش به دست‌آمدن آن را اعلام کنند. تازه مهمتر از آن باید اعلام شود، این ٦٠‌درصد چطور عددی است؛ ٦٠‌درصد از حدود ٨٠‌میلیون جمعیت ایران؟ ٦٠‌درصد از مخاطبان تلویزیون؟ ٦٠‌درصد چه؟ اگر ٦٠درصد عددی از مجموع مخاطبان تلویزیون است، خود مخاطبان تلویزیون چه عددی را تشکیل می‌دهند؟ اینها به این دلیل پرسیده شده و می‌شود که مسئولان صداوسیما همیشه از زیر بار این سوالات شانه خالی می‌کنند.

 به هر روی، مطابق آمارهای اعلام‌شده به نظر می‌رسد مخاطبان هر قدر از تلویزیون گریزان شده‌اند، به شبکه‌های اجتماعی (آن هم با امکاناتی که حالا اجازه می‌دهد موسیقی، ویدیوکلیپ و حتی برنامه‌های کوتاه ساخته و پخش شود)، روی می‌آورند. مطابق همین آمارهای اعلام‌شده، مخاطبان پیام‌رسان تلگرام به حدود ٤٥‌میلیون نفر و مخاطبان اینستاگرام به حدود ٢٠میلیون نفر رسیده‌اند. همین ماجرا دلایلی برای کوچ مخاطبان از تلویزیون به فضای مجازی عنوان می‌کند.

 سیاه‌ و سفید

 آن‌طور که در نظرات منتشرشده اهالی رسانه و کارشناسان این حوزه دیده می‌شود، به نظر می‌رسد برنامه‌هایی که قرار است مخاطب را جذب کند باید به رنگ خاکستری باشد. نه سفید؛ نه سیاه. این برنامه‌ها به این دلیل که بر پایه برداشت خود مخاطب ساخته می‌شود، می‌تواند آنها را در «تعامل» با رسانه حفظ کند اما برنامه‌های تلویزیون مطابق فراوانی مشاهده‌شده یا سفید است و سعی در «پروپاگاندا» دارد و با فرض درست بودن یک موضوع سعی دارد خود را به مخاطب تحمیل کند، یا «سیاه» است و از اساس باز هم برای تحت‌تأثیر قرار دادن مخاطب و تحمیل نظر سازندگان به آنها ساخته می‌شود. همین سیاه و سفیدسازی مخاطب را از تلویزیون فراری می‌دهد و به سمت شبکه‌های مجازی می‌برد که در مواقعی مانند همین روزها، تازه تأثیرگذاری این فضا مشخص می‌شود که برای جلوگیری از این تأثیرگذاری (صرف‌نظر از ارزش‌گذاری خوب یا بد آن) چاره‌ای جز فیلتر باقی نمی‌ماند و از آن طرف صدای برخی را درمی‌آورد که می‌گویند: فیلترینگ برای این است که مخاطبان گریزان به اجبار به تلویزیون کوچ کنند!

 حمید فرخ‌نژاد، بازیگر نام‌آشنای سینما در نقد چنین وضعی گفته است: سال‌هاست که همه فعالان حوزه سینما و تلویزیون به دنبال راهی برای افزایش مخاطب محصولات فرهنگی ایرانی هستند، مخاطبی که با گسترش ارتباطات اینترنتی، هر روز راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر به محصولات روز دنیا دسترسی دارد؛ آن ‌هم نه محصولاتی که تولیدکنندگانش هر روز به یک بهانه دست‌بسته‌تر عمل کنند. مخاطب حق دارد که بهترین‌ها را تماشا کند. کسی نمی‌تواند توقع داشته باشد که او به انتظار بنشیند تا مدیران فرهنگی وقتی کار از کار گذشت، فکر چاره کنند! نمونه حاضر و ظاهرش هم وضع تلویزیون ملی خودمان است. ١٥–١٠سال قبل تنها دغدغه مدیران وقت یکی، دو شبکه خبری فارسی‌زبان بود و چند شبکه زپرتی دیگر که خیلی به حساب نمی‌آمدند. آن زمان کسی به فکر چاره نبود و امروز که تلویزیون با افت مخاطب جدی روبه‌رو شده است، در این باب، کنفرانس‌ها و همایش‌ها و نشست‌ها برگزار می‌شود! بماند که برای بسیاری از مدعوین، همان پذیرایی بعد از جلسه جدی‌تر از خود بحث است، که اگر نبود، قطعا امروز شاهد اتفاقات دیگری در این شرایط حساس تلویزیون بودیم!

 نگاه سیاسی

 بسیاری از ناظران معتقدند وضع به وجود آمده در صداوسیما بیشتر به این دلیل است که این رسانه نگاه سیاسی دارد. هرگاه دولت مستقر نگاهش با نگاه مدیران و بدنه صداوسیما یکی باشد، وضع سیاه‌نمایی امور اجتماعی در این رسانه به تحلیل می‌رود و هر گاه بین دو نگاه، یعنی نگاه رایج در تلویزیون و دولت، شکاف وجود داشته باشد، حجم اخبار منفی، بازتاب مشکلات و معضلات اجتماعی در جامعه افزایش می‌یابد. در این میان مقایسه برنامه‌های تلویزیونی در دولت نهم (که هنوز با احمدی‌نژاد اختلاف‌ها ایجاد نشده بود) و دو دولت دهم و یازدهم، به تنهایی نشان می‌دهد این نگاه سیاسی در ساخت برنامه‌های «سیاه» چه نقشی داشته است. به هر روی، آنچه احتمالا در ذهن مخاطب به روشنی وجود دارد این است که تلویزیون و رادیو (که تقریبا فراموش شده و برای خودش برنامه می‌سازد) بخش زیادی از حجم ورود نگاه منفی به جامعه را بر دوش دارند. این موضوع هر چند ممکن است از سوی اهالی تلویزیون رد شود، اما این رد باید براساس نگاه تطبیقی و مقایسه‌ای میان برنامه‌های پخش‌شده در دوره روحانی و دوره اول احمدی‌نژاد باشد، والا نمی‌تواند خیلی به کار آید.

 نکته‌ای که احتمالا هنوز هم ادامه دارد، این است که در یک نمونه در بازتاب حوادث اخیر، صداوسیما بیش از هر چیز تلاش داشت این موارد را به عملکرد دولت منتسب کند که صدای رئیس‌جمهوری هم درآمد و او در جلسه هیأت دولت (که از سیما هم پخش شد) بر این موضوع تأکید کرد که مگر مردم فقط به دولت معترضند؟!

 اینها موضوعاتی است که بارها و بارها درباره تولیدات تلویزیونی مطرح شده و بعید است گوش شنوایی برای اصلاح روند وجود داشته باشد که اگر بود در میان انتقادات سنوات گذشته تاکنون، صدای اصلاح روندها، برای سازندگان برنامه‌ها قابل شنیدن بود اما گویا هیاهو چنان است که این صدا در میان آنها، هر بار گم می‌شود.

تاریخ نشر مطلب:
یکشنبه، ۱۷ دی ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده