نگاهی به فیلم «سد معبر»/ فلاکت بدون سیاه نمایی!

جمشید خاوری: بعد از موفقیت فوق العاده ای که سعید روستایی با نخستین ساخته اش (ابد و یک روز) به دست آورد؛ ریسک یزرگی بود که یک فیلمساز به سراغ فیلمنامه ای برود که سعید روستایی نوشته است. چرا که اگر فیلم، خوب از آب در می آمد بیشترِ موفقیت ها را به پای فیلمنامه نویس می نوشتند و اگر هم فیلمِ ضعیفی تولید می شد آنرا ناشی از ناتوانی کارگردان می دانستند اما خوشبختانه محسن قرایی در دومین تجربه سینمایی اش از این آزمون ، سربلند بیرون آمده است.

واقعیت این است که «سد معبر» بیشتر داشته هایش را مدیون «فیلمنامه» است و کارگردان، بهترین کارِ ممکن؛ یعنی «ساخت یک فیلمِ استاندارد از فیلمنامه ای که موجود بوده» را انجام داده است. البته با مهارتی که نه در دام تکنیک و فرم های عجیب و غریب افتاده و نه در جایی خواسته برتری خودش را به عنوان کارگردان به رخ مخاطب بکشد.

«سد معبر» از منظر شخصیت پردازی ، دقت روی داستانهای فرعی،  پرداختن به جزئیات و ریتم مناسب، یکی از فیلمنامه های خوب سالهای اخیر سینمای ایران است.فیلم، داستان زندگی مردمی از طبقه پایین جامعه را روایت می کند که هر یک به نوعی در گرداب فقر و  بدبختی گرفتارند. نویسنده مانند دیگر فیلمنامه اش (ابد و یک روز) قصه را در میان مردمی روایت می کند که هشتشان گروی نُه شان است . او در طول فیلم نشان می دهد مردم چقدر بی اعصاب و کم طاقت شده اند و هر یک به نوعی از بیماری روانی دست به گریبانند. مردمی که در فقر و فلاکت زاده شده اند و در همان شرایط زندگی می کنند و در نهایت می میرند و انگار به این جبر راضی شده اند!

البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که انعکاس واقعیات جامعه و مشکلاتی که در زمینه های خانوادگی و اجتماعی وجود دارد نیاز به یک نگاه منصفانه و جامعه شناسانه هم دارد که وقتی شما به عنوان فیلمساز، حجم انبوهی از سیاهی و بدبختی و ویرانی را جلوی چشم بیننده می گذارید باید کمی امید و روشنی هم چاشنی کارتان کنید که فیلمنامه نویس، از این یک مورد– شاید عامدانه – عبور کرده است.

 «سد معبر» از همان ابتدا به سراغ قصه گویی می رود. سکانس های اضافی ندارد. ریتم فیلم – تقریبا- تا پایان از نفس نمی افتد و زمان بندی درست ارائه اطلاعات به تماشاگر موجب همراهی او می شود تا به آن «پایان باز» برسد که البته از بس در سینمای ایران تکرار شده بعضی تماشاگران را دل زده می کند! چگونگی آغاز و پایان هر فیلم، علاوه بر اینکه سلیقۀ نویسنده و کارگردان است؛ به نوع روایت و لحن بیان قصه هم ربط پیدا می کند. در همین راستا بهتر بود که در پایان «سد معبر» فرجام کار شخصیت ها و گره داستانک ها مشخص می شد تا در این زمینه علامت سوالی در ذهن مخاطب به وجود نیاید و او بعد از دیدن فیلم، به مضمون و پیام اصلی فیلم فکر کند. چیزهایی مثل وجدان در عین تنگدستی، باج گیری ماموران دولتی، رواج دزدی در جامعه، تاثیر پول حرام در زندگی و البته تمسک به خرافات دینی!

حامد بهداد اینجا هم خودش است اما بالاتر و درخشان تر . همان آدم پرخاشگر، بی اعصاب، کلافه و خسته از جبر روزگار که این بار در قالب شخصیتی به نام «قاسم» فرو رفته و اوج بازی اش را می توانید در سکانس مواجهه با مرد مالخر در خلازیر و رویارویی با همسرش در آشپزخانه خانه خواهرش تصور کنید. همچنین نادر فلاح که بعد از «چند متر مکعب عشق» دوباره درخشیده و البته محسن کیایی که نشان داد برای نقشهای مکمل جدی هم خیلی انرژی می گذارد حتی اگر مانند نقش های قبلی اش مقداری بامزه و شیرین باشد!

سعید روستایی نشان داده که در نوشتن سکانس های پُر دیالوگ که کشمکش و استرس زیادی دارند ماهر است. همچنین نشان دادن زندگی آدمها در یک فضای ملموس و باور پذیر که تماشاگر مشابه آنها را حتما در اطراف خود دیده و به خوبی با آنها همذات پنداری می کند. در هر دو فیلمی که او نویسنده اش بوده دغدغه ها، درد دلها و حتی اعتراض ها از جنس مردم است. و برای یک هنرمند چه از این بهتر که جنس مردم زمانه اش را می شناسد و وقتی برای آنها خوراک فرهنگی مهیا می کند به مذاق آنها خوش می آید. هر چند طعم تلخی داشته باشد!

تاریخ نشر مطلب:
جمعه، ۲۷ بهمن ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده