در ستایش واژه ای به نام «طلاق»

                           به بهانه تماشای نمایش «تن شوری» به کارگردانی رضا ثروتی

علی رزازیان: توانایی گفتمان همان است که سال ها و سال هاست شاید رخت بر بسته از این سرزمین و حالا به لطف مدرنیته و فرزند و نوه و نتیجه هایش به دایره لغاتمان اضافه شده بدون اینکه از کودکی و درست از همان لحضاتی که شخصیتمان در حال شکل گیری است برای استفاده از این واژه تربیت شده باشیم . ای کاش به جای ریاضیات و هندسه و فرمول و ... به ما چند واحدی گفتمان آموخته بودند ، همانطور که شخصیت یوهان  با بازی صابر ابر در صحنه آخر جمله ای شبیه به این جمله را فریاد میکند .

نمایش تن شوری (از مصدر شوریدن و تفاوتش را با تنشویی از مصدر شوییدن در نظر بگیرید) بیانی تحلیل گر و درست از مفهومی به نام گفتمان بر مخاطب ارایه می کند ، اینکه چطور این مفهوم شاید اگر به جا و درست استفاده نشود رنگ عوض کرده و مخرب و نابودگر عمل می کند .

در طول روایت نمایش شاهد زوجی هستیم که ظاهرا خوشبخت و عاشقانه در حال ادامه زندگی هستند و به راحتی توانایی صحبت و گفتمان با یکدیگر را نیز دارند تا این حد که زن از رویای همخوابی با فرد دیگری به راحتی با همسرش صحبت می کند ( یادآور فیلم چشمان باز بسته استنلی کوبریک ) . اما شعله های اختلاف و مشکل از همان ابتدا و در نوع گفتمان میانشان کاملا مشهود است . این ظاهر پوشالی و از تو خالی با کوچکترین تلنگری از هم خواهد پاشید  .

یوهان مردی با اعتماد به نفس بالا ، با میل بالای جنسی و حساس ، زودرنج و تنها ، برون گرا و قابل پیش بینی ( با بازی اندازه صابر ابر) و  ماریا زنی کاملا وابسته ، درون گرا ، رویا پرداز ، مطیع ، سازشگر و در عین حال مرموز (با بازی دلنشین پانته آپناهی ها) با وجود توانایی گفتمان از تابوی حرف زدن از مفهومی به نام نبودن عشق در زندگیشان  پرهیز میکنند و با حفظ ظاهر ، رودربایستی و یا لجاجت اصرار بر عاشق بودن و زندگی کردن دارند اما با گذر هر صحنه به صحنه بعد اختلاف میانشان آرام آرام همچون گرمای زیر خاکستر سر میکشد و صورتی کاملا بیرونی به خود میگیرد ، هنگام خواندن مصاحبه و اعتراض مرد به اشاره نشدن به رنگ چشم او ، هنگام ورزش کردن زن ( لحظه ای درخشان که تمامی تمپو و تلاطم درونی بازیگر با فعلی همچون ورزش کردن به چشم می آید) ، لحظه پس زدن مرد در رختخواب و درست بعد از این لحظه است که اولین المان دور شدن مرد را حس میکنیم ، او سیگاری آتش می زند و همزمان در تصویر پس زمینه شاهد دور شدن و دورتر شدنش هستیم ، این اختلافات آرام آرام کنار هم می جوشند تا در لحظه ای که مرد وارد خانه شده و اظهار کند عاشق شده است همگی رنگ بیرونی به خود بگیرد ، حالا این زوج خوشبخت می دانند که تمام آنچه درونشان نگه داشته اند به بیرون سر برآورده و مسیری تازه در انتظار است ، روایت از این نقطه کم کم شکلی پر ریتم تر و با کنش های بالا و بیشتر به خود میگیرد ، ریختن قهوه به صورت مرد ، روی زمین کشیدن زن هنگام التماس ، پرتاب لیوان و شکستنش ، بالا و بالاتر و در اوج کتک کاری با خشونت محض ، تن شوری و تمام.

در جنبه های فرمی نمایش ، کارگردان با انتخاب های به جا و صحیح به مضمون کمک می کند تا به درستی به ذهن مخاطب اثر کند ، از جمله باید به طراحی صحنه زیبا و دلنشین نمایش توجه کرد ، اکساسوار همگی در حالت خنثی و در وسط صحنه جمع شده اند و فضای خالی زیادی را رخ می کشند ، درست شبیه آنچه بین این زن و شوهر برقرار است ، رنگ خاکستری صحنه بی طرفی و بی قضاوتی خود را نسبت به این زوج اعلام میکند ، استفاده از تصاویر سینمایی( با این بهانه که این تلویزیون بزرگ اتاق خواب یا خانه این زوج است ) به فضا سازی ذهن دو بازیگر کمک شایان می کند ، همانطور که مرد را در حال سیگار شدن می بینیم همزمان در پرده در حال دور شدن است ، به یاد آورید فیلمی که زن به ظاهر از محل کار با خود به خانه آورده تا به همسرش نشان دهد اما این پیش بینی تیز هوشانه کارگردان است از این زندگی اگر کسی در آن اعتراضی نمیکرد ، موقعیت سال ها با همین وضع نکبت بار ادامه و چیزی جز پیری و مرگ تدریجی در پی نداشت ، همان چیزی که دایم در ذهن زن در حال گذر است ، یا تصاویر خمیده شدن ، کدر شدن و خدشه هایی که این زوج در طول سال ها بر روح هم وارد کرده اند را به زیبایی می توان در این تصاویر مشاهده کرد. موسیقی به شکل هولناکی بر صحنه نازل می شود و ترکیبی از چند نویز ویران کننده را به گوش می آویزد ، درست شبیه تخریب دو شخصیت نسبت به یکدیگر عمل می کند و این تجربه را با لرزش به مخاطب منتقل می کند . ( انتخاب از فرکانس هایی با قدرت بالا که در صندلی ها لرزش ایجاد می کند به همین علت است)

***

با توجه به مسیر فرم و روایت نمایش می توان رد پای مفاهیمی اینچنین را در زیر متن پیدا کرد ، عشق که به بی تفاوتی می رسد و در ادامه نفرت حاصل از این بی تفاوتی که به خشم و شکلی کاملا بیرونی ( هنگام کتک کاری ) می رسد ، خشمی که می توان حدس زد از ابتدای نمایش و در زمان مصاحبه و عکس گرفتن میان این زوج شعله می کشد اما ظاهری بیرونی پیدا نکرده است . این ظاهر بیرونی ، این کتک کاری که حالا هر دو نفر به قول خودشان شهامتش را پیدا کرده اند جلوی شاهدان بیشمارشان (تماشاگران) آن را علنی کنند شاید حاصل گفتمان غلطی است که سال ها برقرار کرده اند و جز گذاشتن غبار گند و کثافت بر تن هم چیزی حاصل نشده است ، حالا تنها با تن شوری است که باید منزه باشند ، حالا هر دو باید عشق را تجربه نمایند تا تجربه چرک قبلی را از تن بزدایند و حالا از دری که به سوی نور هدایتشان می کند خارج شوند . کاش به جای کشمکش و رسیدن به این مرحله با گفتمان صحیح به آرامی و با احترام از کنار هم می گذشتند . کاش آن امضای طلاق زودتر اتفاق می افتاد تا مفهومی به اسم انسانیت این چنین پایمال نگردد. .

 

تاریخ نشر مطلب:
چهارشنبه، ۱۰ بهمن ۱۳۹۷






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده