تحلیل فیلمنامه ی «فصل باران های موسمی» / وضعیت مدرن-ایست

 امید رنجبر

رولان بارت می گوید: شهر نوعی گفتمان است و این گفتمان در واقع نوعی زبان است. مجید برزگر پس از ساخت سه اثر بلند داستانی، نشان داده به زبان گفتمان شهرک های مدرن مسلط است چون به نظر می آید خود در کنار آدم های شهرک نشین زیست می کند. در «فصل باران های موسمی» فیلمساز تلاش می کند گفتمان یک شهر مدرن را نمایش دهد. شهر مدرن مجموعه ای از مجتمع، پاساژ، پارک، کافه و کلوب بازی است. همه این عناصر سازه ای، شمایل ظاهری یک شهر مدرن را جلوه می دهد که غالباً تصور ما از این شمایل، این گونه است که شهروند ساکن یک شهر مدرن می تواند در رفاه کامل زیست کند اما در واقع شهروند مدرن ناخواسته درگیر بی نظمی ها و آشفتگی های رفتاری جامعه ی مدرن است. شهروند مدرن در حداقل امنیت روحی و جسمی قرار دارد. در جامعه ی مدرن مفاهیم بی شمار و گوناگونی از زمان با هم گره می خورند. حرکت های تکراری و چرخشی، مفهومی از امنیت را در جهان برقرار می سازند که در آن نیروی رانشی پیشرفت همواره حرکتی ظاهراً رو به جلو و به طرف بالا دارد. هنگامی که مفهوم پیشرفت با بحران یا آشوب اجتماعی در بوته ی آزمایش قرار گیرد برخی تمایلات نظیر ستیزه جویی ذاتی انسان به مانند نقطه ی تقابل دائمی پیشرفت پدید می آیند.

از درون چنین مفاهیم متفاوتی از زمان است که تعارض های جدّی نشأت می گیرد. ما با چنین درون مایه هایی در فیلم «فصل باران های موسمی» مواجه می شویم. فضای فیلم یک شهرک مدرن است. شخصیت ها و دغدغه هایشان از جنس آدمهای قشر متوسط جامعه است که معمولاً برای به چنگ آوردن منافع مادی خویش به نزاع با یکدیگر می پردازند. همه ی این عناصر دراماتیک در فیلمنامه اثر وجود دارد اما یک مفهوم جامعه شناختی در فیلم وجود دارد که اساس و بن مایه ی درام داستان است. مفهومی به نام «زمان بی نظم». مبتنی بر مفهوم زمان بی نظم که نوعی موقعیت ایستا در یک جامعه ی مدرنیزه را مطرح می کند، رابطه ای میان زمان بی نظم با مفهوم ریتم در داستان و پرداخت شخصیت منفعل با ویژگی های اغلب درون گرایی، یاری رسان و همچنین ماجراجو وجود دارد. در ادامه ی بحث نیز به شرح نمایه هایی از همین مفاهیم و نوع ارتباطشان خواهیم پرداخت.  

معمولاً در آثار برزگر، رویدادها به مراتب بیشتر از کنش ها درام داستان را شکل می دهند. شخصیت های اصلی زمانی دست به کنش می زنند که یک بحران جدی تر و تهدیدآمیزتر از قبل پدید می آید. این نوع کنش معمولاً در مرحله گره گشایی رخ می دهد. به عنوان مثال در فیلم «پرویز»، شخصیت میانسال پرویز که به شدت منزوی است بر علیه نیروهای رانشی (سرکوبگر) که بر خویش وارد آمده، طغیان می کند. او می خواهد جریان زندگی خویش را از یکنواختی و روزمرگی رها سازد. بر این اساس پناه می برد به جنایت هولناک. پناه می برد به خشونت های پی در پی. یعنی این خشونت و شورش بهانه ای است برای وارد شدن به یک زندگی بدون کسالت و پر از وقایع هیجان انگیز و وحشت آفرین. چون زیست در مدرنیسم اجتماعی چیزی جز یکنواختی، روزمرگی، تحقیر شخصیتی و کسالت برای او در پی نداشته.

در «یک شهروند کاملاً معمولی» شخصیت کهنسال نیز چون برای او دستیابی به یک عشق نوستالژیک و با طراوت و امیدبخش بی سرانجام بوده، نهایت پیرمرد داستان مرتکب به قتل پیرزن محبوبش می شود. گذران زمان در فیلم های برزگر تا حدودی ملال آور است. شخصیت ها منفعلِ درونگرا هستند و ناخواسته درگیر جریان های بیرون از اراده خویش می شوند. کنش های شخصیت قهرمان به حداقل می رسد. گویی قهرمان نمی تواند با یک تصمیم جدی از مهلکه به وجود آمده فرار کند و باید به خواسته های پلید و شومِ برآمده از ناخودآگاه خویش تن بدهد.

زمان بی نظم و ریتم

زمان بی نظم گونه ای از مفاهیم جامعه شناسی است که در آن نقش ها و نگرش های اجتماعی اهمیت دارد. شکل زمان بی نظم، نامتعین و پیشامد مؤکد است که در آن، حال بر گذشته و آینده سیطره می یابد. فورماسیونِ اجتماعیِ زمانِ بی نظم برای گذران زندگی انسان های متعلق به طبقه متوسط تعریف می شود. مفهوم زمان بی نظم غالباً در داستان هایی که جوامع سازمان یافته را نشان می دهد، ارزش مطالعه پیدا می کنند. اگر مفهوم زمان بی نظم را در یک سلسله رویدادهای ریتمیک به کار ببریم، چقدر به کشمکش داستان افزوده ایم؟ ابتدا به یکی از تعاریف متداول درباره ی ریتم می پردازیم:

 ریتم وقتی رخ می دهد که میان نیروهای ناهمدوس و آشتی ناپذیر، کشمکشی ایجاد شود.

ریتم با تداوم بازه های زمانی یک رابطه ی وارونه دارد. اینک باید منتظر باشیم وقتی صحبت از زمان بی نظم می شود، چه نوع ریتمی در فیلم شکل می گیرد. اگر رویدادها و کنش های کمی در داستان بگنجانیم، آیا از پویایی ریتم جلوگیری کرده ایم؟ پاسخ منفی است. ریتم یعنی نیروهای آشتی ناپذیر تک تک رویدادها با یکدیگر تداخل کنند تا کشمکش در داستان آغاز شود. در لحظه ای که شخصیت در آستانه یک رویدادی قرار می گیرد، نیروی رانشی بر او وارد می شود و او را دچار دگرگونی می کند. اگر برآیند نیروها منجر به رخداد یک سری حوادث تکراری شوند، ما در فیلم هیچ ریتمی نخواهیم داشت. پیدایش ریتمِ درست در روند زمانی داستان مستلزم پدید آمدن نیروهای قوی تر و کارآمدتر نسبت به نیروی قبل تر از آن است. در غیر این صورت نیروی ضعیف تر، ریتم را از کار می اندازد و پویایی و تحرک را از داستان می گیرد.

در سه فیلم بلند داستانی برزگر، عمدتاً دو نیروی ناهمدوس به تقابل با یکدیگر می پردازند. یکی نیروی سرکوبگر و دیگری نیروی شورشگر. با گذشت زمان داستان، زخم نیروی سرکوبگر عمیق تر و زهرآلودتر رسوخ خواهد کرد و به موازات آن، نیروی شورشگر بیشتر از رویداد قبلی، خود را مستحکم تر نشان می دهد تا توازن قهرمان و ضد قهرمان حفظ شود. این تقابل نیروها باعث می شود کشمکش داستان ادامه پیدا کند. مشروط بر آنکه نیروهای آشتی ناپذیر تا قبل از فینال به طور کامل بر همدیگر غلبه نکنند بلکه بر یکدیگر خیلی خفیف و نسبی چیره گردند. این نوسان بین برآیند نیروهای آشتی ناپذیر، کاملاً جریان ریتم را به وجود می آورد.

در «فصل باران های موسمی» نیروهای سرکوبگری که مانع پیشروی قهرمان داستان می شوند عبارتند از: یکی شخصیت پدر سینا و دیگری شخصیت مسعود موتورسوارِ باجگیر و طمعکار.  پدر سینا کسی است که از حمایت پسرش غافل می شود. او اسیر زنبارگی است. شاکله ی زندگی زناشویی خود را به همین دلیل از دست داده و هیچ تلاشی برای هویت بخشیدن به فرزندش از خود بروز نمی دهد. به یاد آورید سکانسی که سینا، سیگار به لب دارد و در حال پرسه زنی است و به طور اتفاقی پدرش را با زنی می بیند و زمانی که این دو شخصیت در این موقعیت با یکدیگر رودررو می شوند، فقط به سکوت و نادیده گرفتن همدیگر بسنده می کنند. سینا ابتدا در برابر طرح و توطئه های نیروی سرکوبگر، خویشتن داری می کند و به خواسته های شرورانه موتورسوار تن می دهد. مثلاً سینا تصمیم می گیرد جواهرات خانگی و لوازم منزل پدری اش را بفروشد تا با پول آن بخشی از بدهی ناشی از زورگیری موتورسوار را پس بدهد. یا در جایی دیگر، دختر بی سرپناه و فراری را در معرض سوء استفاده جنسی قرار می دهد. همه ی این واکنش ها به دلیل انفعال بیش از حد شخصیت سینای نوجوان است که بخاطر ترس کشته شدن، خیلی راحت با هر رفتار سرکوبگرانه ای سازش می کند اما در پایان داستان، نیروی شورشگر سینا برانگیخته می شود و از تله ای که درون آن به دام افتاده، خود را رها می کند. (در دو فیلم «پرویز» و «یک شهروند کاملاً معمولی» نیروهای شورشگر شخصیت های اصلی، دامنه ی گسترده تری پیدا می کنند که منجر می گردد به خشونت های شدید فیزیکی). جالب آن است که نیروهای یاری رسان و حمایت کننده قهرمان داستان، زنان هستند. مادر کمی پشتیبان است اما خیلی سطحی و در حد کمک مالی و تأمین تغذیه ی او. اما دختر جوان سرگردان و فرار کرده از خانواده خویش که به خانه ی سینا پناه آورده، شخصیت یاری رسان قابل اعتمادتری است. به نظر می آید یکی از ضعف های شخصیت پردازی در فیلم نامه ی «فصل باران های موسمی» به لحاظ منطق روایی این باشد که اکثریت شخصیت های مردانه داستان، مانع پیشروی قهرمان به سوی اهدافش پرداخته شده اند و برخلاف آن تنها شخصیت زن بخاطر حس دلسوزی ای که دارد سویه مثبت کشمکش را بر عهده دارد.

پرسه زنی در شهر مدرن

یکی از نشانه های سرگشتگی در شهرک های مدرن پرسه زنی، گام های آهسته، ول گردی و دید زدن دیگران است. ما در این فیلم این وجهه از شخصیت های نوجوان کم حوصله  ی مدرن زده را می بینیم. یکی از تأثیرگذاری های پرسه زنی این است که مخاطب خود دچار بی حوصلگی می شود. پرسه زنی خود حاوی یک وضعیتی ایستا است که آدم ها هرگز اجازه حرکت رو به جلو در آن نخواهند داشت. در فیلم برزگر، مدام شخصیت اصلی از مکانی به مکانی دیگر در حال رفت و آمد است اما دستاوردی در این گونه رفت و آمدها وجود ندارد و گویی شخصیت در یک ایستایی کامل به دام افتاده و برای وی هیچ پیشرفتی در روند برقراری آرامش روحی و روانی وجود ندارد. در واقع امر باید گفت «فصل باران های موسمی» فیلمی است درباره ی بازنماییِ یک وضعیت نابهنجار به نام  وضعیت مدرن-ایست.     

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده