نگاهی دوباره به «سگ کشی» / تولد یک شهر مدرن

احسان آجورلو

انسان، شهر و سینما سه راس مثلثی هستند که در مدرنیته خوراک فرهنگی را برای جامعه مهیا می‌کنند، حال اینکه ارتباط این سه راس با یکدیگر الزام و ملزومی است و چگونه یکدیگر را معرفی می‌کنند بحثی است که دچار تعدد آرا بین نظریه پردازان است، سینما به عنوان یکی از نمادهای مدرنیته جوهره وجودش را در گرو شهر می‌بیند، شهر نیز جوهره وجودی خود را از انسان می‌گیرد و انسان برای ساخت شهر و یا تفسیر شهر از سینما یاری می‌طلبد. به عبارتی در سال‌های ابتدایی به وجود آمدن شهرها اگر سینما با شهر معرفی می‌شد و سینما ذات و عرصه وجوهش را در گرو شهر می‌دید اما اکنون این شهر است که معرفی خود را در گرو سینما می‌بیند. به طور مثال مخاطبی که در شهر و کشوری دیگر است و هیچ گاه فرصت مسافرت به شهرهای دیگر جهان را ندارد اما با تماشای فیلم‌هایی برآمده از شهرهای دیگر فرصت آشنایی و تفسیر محیطی شهرهای دیگر را پیدا می‌کند. این مسئله در مورد برخی شهرهای بزرگ حالت نشانگی نیز پیدا کرده است به طور مثال شهری مانند پاریس به دلیل ساخته شدن فیلم‌هایی با مضمون رمانتیک و پرداخت به نماهایی از جنس سینما شاعرانه معروف به شهر عشق شده است، در نقطه مقابل نیز برلین به دلیل سقوط برلین در سال 1945 و تجاوز عظیمی که به زنان این شهر توسط ارتش شوروی صورت گرفت عنوان شهر ویران را به خود اختصاص داده است.

 بدین ترتیب سینما مدیومی متکثر و عظیم‌تر برای معرفی شهر دارد و حتی این قابلیت را فراهم آورده تا شهرهایی اتوپیایی و دیستوپیایی نیز ساخته شود. حال انسان به عنوان راس سوم متاثر و تاثیر پذیر این دو راس است. اما رابطه انسان و شهر خود خوراکی برای سینما است. روابط انسان‌ها با یکدیگر شکل دهنده روح شهر است، نظریه پردازان حوزه شهر در مطالعات فرهنگی، شهر را دارای دو وجه می‌دانند. نخست پوسته شهر که آن را City می‌نامند و دیگری روح شهر است که Urban نامیده می‌شود. روح شهر همان روابط و طریق زندگی افراد است، البته این روابط و طریق زندگی خود وابسته به پوسته شهر است، پوسته شهر امکانات متفاوت برای زندگی و ارتباط فراهم می‌آورد و تغییر پوسته سبب تغییر روح شهر نیز می‌شود. این نوع نگاه است که سبب بررسی تغییر تاریخ و فرهنگ می‌شود. فیلم سگ کشی بهرام بیضایی وجود خط و ربطی مشخص بین سه راس انسان و شهر و سینما را تبیین می‌کند، داستان فیلم در واپسین روزهای جنگ تحمیلی آغاز می‌شود، جایی که شهر بافتی سنتی دارد، محل کار جواد مقدم و ناصر معاصر حاکی از بافتی سنتی با قفسه های گالوانیزه قدیمی و محیطی بسته است که در آستانه ورشکستگی است. در عین حال صدای آژیر و شلوغی شهر وجه دیونیزوسی شهر را نمایان کرده است، شهری که منطق و قانون مشخص ندارد و هرگاه ممکن است با بمباران قسمتی از آن ویران شود. اما بستر اصلی داستان فیلم زمانی اتفاق می‌افتد که ناصر معاصر در پی رضایت از شاکیان، همسرش را به مواجه با آنان می‌فرستد.

 مهم ترین نکته فیلم زمانی است که بیضایی انتخاب می‌کند، دوران پس از جنگ و دوران بازسازی ویرانه های جنگ، اما این بازسازی دیگر مانند قبل نیست و ساختاری جدید برای شهر تدارک می‌بیند. اگر فضای خانه و محل کار جواد مقدم یک خانه بسته است که اندرونی دیده نمی‌شود، خانه های زمان پس از جنگ با پنجره های بزرگ کاملا تمام خانه را نشان می‌دهد. هرچه حریم خانه های دوران سنتی پوشیده است حال پوسته مدرن شده و رو به بازسازی رفته حاضر حریم خصوصی را برمی‌دارد و خانه و نهان بر همگان عیان می‌شود، هتل محل اقامت گلرخ کمالی که در پشت پنجره کارگران مشغول ساختن سازه هستند کاملابه اتاق اشراف دارند و حتی اپراتور هتل نیز با شنود مکالمات گلرخ تمام حریم‌ها را می‌شکند. تنها نفری که از شکستن حریم در امان است فرشته منشی ناصر معاصر است که در خانه ای سنتی زندگی می‌کند و تا انتها فیلم نیز نقشش در هاله ای از ابهام است، حال در این وانفسای شکسته شدن حریم شخصی روح شهر نیز تحت تاثیر همین پوسته قرا گرفته است و تعرض به حریم گلرخ رنگ و بوی وحشت به خود می‌گیرد. این روح شهر است که حتی حاج نقدی را با تمام وجنات سنتی‌اش به سمت تعدی به حریم گلرخ می‌کشاند. یا وکیلی که در پی کسر مبلغ از ورثه است، و دیگر اشخاص داستان که هر یک با مسیری در صدد دست یابی به حریم گلرخ هستند. اما نکته مهم بیضایی در این روند دو نقطه است ابتدا تجاوزی که به گلرخ در محلی در شلوغی پایین شهر صورت می‌گیرد و به دلیل همان بسته بودن فضا جایی درز نمی‌کند و دوم انتقامی است که گلرخ از برج سازان می‌گیرد.

به نوعی بیضایی تمام این مصائب را به گردن کسانی می‌اندازد که پوسته شهر را تغییر دادند، و حال این شهر مملو از وحشت عیان بودن است و دیگر جایی برای زیستن نیست، و گلایه گلرخ از زبان پدرش هم به سنگستانی شنیدنی است که پدرش که سال تولدش با بیضایی یکی است و مردی از دیار فرهنگ و ادب است با تیغ تیز ممیزی بارها گزیده شده و حال آرام نشسته و این وضعیت جدید را تماشا می‌کند. سنگستانی تنها فردی از جمع طلبکاران است که پولش را نمی‌تواند بگیرد و پول بین کارگران پخش می‌شود. بازنمود پوسته شهر و تاثیر این فضا دائما با حضور ماموران بسیج که در ابتدا فیلم بسیار دیده می‌شوند و تا انتها کم رنگ می‌شوند بر روح شهر و روابط انسان‌ها مسئله ای است که سگ کشی در بستری جامعه شناسانه مطرح می‌کند، و نتیجه خود را در خارج از شهر و باغ‌ها می‌گیرد. روابطی که بیشتر خلق و خوی غیر انسانی گرفته است.

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده