نگاهی به فیلم «یک روز بخصوص» از منظر پیچیدگی های شخصیتی

نوشته امید رنجبر

در سینمای داستانی، معمولاً شخصیت به کسی می گویند که در اثر یک اتفاق تعادل زندگی اش به هم بخورد و برای رسیدن به هدفش بهایی بپردازد. در یک روز بخصوص می توان ادعا کرد اتفاقی که تعادل شخصیت حامد به عنوان قهرمان را به هم زند وجود دارد اما اینکه او برای رسیدن به هدفش چه بهایی خواهد پرداخت، چالش اساسی داستان فیلم است. برای اثبات این ادعا از منظر ناسازگاری ها و پیچیدگی های شخصیتی می شود داستان را تحلیل کرد. یک داستان دراماتیک، داستانی است درباره آدم ها، درباره کنش ها و واکنش های آنها. همگان بر این باورند که شخصیت های چند بعدی همه درام ها را پیش می برند. اما نکته مهم در این است که یک نویسنده چقدر وقت برای ساختن و پرداختن شخصیت هایش صرف می کند. یعنی چه چیزهایی را از شخصیت درونی آنها با توجه به نیاز قصه به فیلم اضافه می کند؟ چیزی مانند قدرت یا ضعف، کمی آگاهی یا مقداری ترس. چهار نکته اصلی درباره ی عوامل بیرونی و ظاهری شخصیت در داستان وجود دارد:

1-چند سال دارد؟

2-برای امرار معاش چه می کند؟

3-زندگی احساسی و روابطش یا دیگران چه کیفیتی دارد؟

4-وضعیت مالی و اقتصادی اش چگونه است؟

تنها با دانستن همین 4 مورد می توان چیزهای زیادی درباره یک شخصیت گفت. اگر بگوییم شخصیت حامد با بازی مصطفی زمانی، یک خبرنگار 35 ساله در شُرف ازدواجِ و بی پول است و درمقابل آن شخصیتی که فرهاد اصلانی آن را بازی می کند، یک فرد 50 ساله پولدار است، توانسته ایم تصویر مطلوبی از این دو ترسیم کنیم. یعنی می توانیم موقعیت های چالش برانگیز و یا ملتهب ایجاد کنیم. این به معنای خلق شخصیت های خاص و ژنریک نیست. اما باید اجازه داد که واکنش های آنها در مواجهه با موانع و درگیری ها، نشان دهنده و بیانگر شخصیت هایشان باشند. به عنوان نمونه در یک روز بخصوص شخصیت حامد در دنیای واقعی اگر با پدیده رانت خواری مواجه شود به عنوان خبرنگار برای پی بردن به اصل ماجرای اتفاق و عوامل ایجاد آن، به محل حادثه فوراً می شتابد. اما شخصیتی که بوفه چی بیمارستان است، تماماً منافع خویش را در نظر می گیرد و خود را از چشم ها مخفی می کند. کاری که نویسنده برای جذاب شدن داستان باید نجام دهد این است که موقعیت این دو شخصیت را به خطر اندازد و از آنها واکنش های فوری بگیرد. اگر این کشمکش ایجاد شود بلافاصله این دو شخصیت تبدیل به آدم های به شدت پیچیده و پیش بینی ناپذیری می شوند. چون ماجراجویی آنها بر شغلشان ارجحیت پیدا کرده است. این گونه می شود ایده ها و طرح های ذهنی یک فیلمنامه نویس بیرون کشیده می شوند و مخاطب تا پایان آن را دنبال می کند. یک روز بخصوص تا حدی عوامل مخاطره آمیز را برای شخصیت حامد طراحی کرده اما نه بواسطه روابط علت و معلولی باورپذیر و قانع کننده. در این مورد در ادامه بحث بیشتر صحبت خواهیم کرد. فیلم زمان زیادی برای تشریح و توصیف هر شخصیت در موقعیت های مختلف صرف می کند. این موجب می شود که تماشاگر خسته و بی حوصله شود. اجازه دهید ابتدا چند روش شخصیت پردازی که لیندا سیگر در کتاب خلق شخصیت به آن پرداخته اشاره کنیم و سپس مجدد به خود فیلم بپردازیم و خواهیم گفت که چرا یک روز بخصوص فاقد یک میدان گرانشی برای جلب نگاه تماشاگر است:

1- فکر اولیه شخصیت از نظاره عینی یا تجربه شخصی صورت می گیرد. یعنی تجربه زیستی مهمترین فاکتور برای تعین پذیر کردن یک شخصیت کنشمند هست. جوهر درونی شخصیت وابستگی زیادی به برخورداری از بنای جزئیات بیرونی دارد. هماهنگی و همسازی شخصیت با جهان واقعی نیازمند این است که او را از چه نوع اجتماع و زیستگاهی به درون داستان آورده اید. رفتارها به محیط و فضای خانه و محله بستگی دارند. وقتی فیلمی درباره اجتماع زمان حال می سازیم، آدم های آن را باید موشکافانه زیر ذره بین قرار دهیم تا رفتارهای روان شناختی او را بتوانیم تقلید کنیم و واکنش های شخصیت داستان را بر اساس آن تنظیم نماییم. یکی از اصول متود اکتینگ نیز همین مفهوم تجربه زیسته است که بازیگر با زیست هم نوع می تواند شمایل آن را اجرا کند. مثلاً اگر قرار است بازیگری نقش خبرنگار را ایفا کند، در صورتی قادر است نقش را باورپذیر اجرا کند که با یک خبرنگار حرفه ای تجربه زیستی داشته باشد. در غیر این صورت شخصیت برای تماشاگر قابل درک نخواهد بود. بخشی از جذابیت شخصیت در فیلم به دلیل باورپذیری اوست. چراکه به این ترتیب ما تماشاگران می فهمیم که آنان چه کسانی هستند و درکی از پیشینه آنان، معیارها، اخلاقیات و نقطه نظر جهانی آنان به دست می آوریم. شخصیت انتخاب های خاصی انجام می دهد که تماشاگر قادر باشد آنها را پیش بینی کند و البته تماشاگر از این کار محفوظ خواهد شد.

2- یافتن ناسازگاری ها و پیچیدگی های شخصیت و ورود به ژرفای او در داستان اهمیت دارد. نقاط ضعف شخصیتی به خاطر همین ناسازگاری ها و پیچیدگی هاست. نقطه ضعف می تواند همان ناسازگاری ها را ارائه نماید. برای ترغیب تماشاگر باید بر پیچیدگی های شخصیتی آنها افزود. یکی از راه حل های پیچیده کردن شخصیت این است که نقطه ضعفی برای او طراحی کنیم. اصطلاح کریپتونایت به معنای رمز و راز اما در واقع امر، نقطه ضعف قهرمان یا همان پاشنه آشیل پروتاگونیست، یکی از شیوه های واقعی نشان دادن واکنش های قهرمان در هر شرایط شناخته شده ای می باشد. امکان دارد تماشاگر اعتراض کند که یک فیلم دارای شخصیت های حقیقی، باورپذیر و ریشه دار نیست، در واقع منظورشان این است که نویسنده شخصیت ها را در شرایط شناخته شده ای قرار نداده است. او باید آدم ها را وارد درگیری کند و بگذارد به شیوه ای یگانه و واقعی واکنش نشان دهند. کریپتونایت یعنی چیزی که قهرمان را در موقعیت هایی ناتوان می کند. اگر قهرمان استعداد ویژه ای داشته باشد تا به وسیله ی آن از دیگر انسان ها متمایز و منحصر به فرد شود، در مقابل آن استعدادها، ضعف های منحصر به فردی هم در وجودشان پنهان گشته که به آن کریپتونایت می گوییم. این دو عامل به قهرمان قصه، قابلیت و ظرفیت پیروزی و شکست می دهد. نقطه ضعف می تواند جسمی، احساسی یا روحی باشد. در این حالت احتمالاتی که برای نقطه ضعف ها وجود دارد می تواند پایان ناپذیر باشد. نقطه ضعف جسمی می تواند پای شکسته باشد. نقطه ضعف روحی مثلاً اعتیاد است. نقطه ضعف احساسی نیز می تواند ترس از تعهد باشد. فرضاً قضاوت نادرست یک نقطه ضعف معقول است. اگر پروتاگونیست دارای نقطه ضعف باشد این ضعف، خود را در بدترین زمان ممکن نشان خواهد داد. اگر داستان فیلم درباره یک زندگی بسیار سخت و طاقت فرساست، در این حالت وجود پتانسیل مرگ به تنهایی تمامی نقاط ضعفی را که قهرمان نیاز دارد در اختیارش قرار گرفته است. فرضاً در یک روز بخصوص چون خواهرِ حامد بیماری قلبی دارد این خود می تواند یک پتانسیل مرگ ایجاد کند اما ساختار داستان به گونه ای است که مسئله بیماری و مرگ خواهر که می تواند غیرت و خانواده دوستی قهرمان را جلوه دهد متاسفانه اهمیتش را از دست می دهد و مسئله وجدان و انحطاط از اخلاق انسانی جایگزین آن می شود. چیزی که در پرده اول هیچ نقطه ضعفی درباره وسوسه شدن و فرصت طلبی از سوی قهرمان داستان سر نمی زند تا در آینده از آن بهره برداری لازم صورت گیرد. شخصیتی که تا مرحله گره گشایی کاملاً یکنواخت با  کردارهای مطلقاً مثبت و بدون هیچ لغزشی جلو می رود. درحالیکه شخصیت نیاز دارد درجایی از داستان خطا و گناهی انجام دهد و در نهایت خود را احیا کند. احیای شخصیت متناسب با رویدادهای متحول کننده واقعی و قابل تجربه برای هر انسانی محقق خواهد شد. در فیلم اسعدیان ما به هیچ وجه دگرگونی های ناگهانی شخصیت حامد را درک نمی کنیم. چرا این گونه است؟ به خاطر نبود فراز و فرودهای کرداری شخصیت.

3- توصیف بیرونی شخصیت: هدف از توصیف بیرونی این است که اول جنبه های دیگر شخصیت را به صورت غیرمستقیم ارائه می دهد. این به بیننده کمک می کند از چند خط توصیف بیرونی شروع نماید به تداعی سایر جنبه ها و کیفیت های شخصیت و افزودن جزئیات به تصویر شخصیت.

4- بطن شخصیت: عناصر شخصیتی باید با هم همساز باشند. این به معنای آن نیست که شخصیت باید قابل پیش بینی و کلیشه ای باشد. این به معنای آن است که شخصیت های داستان همچون افراد عادی دارای یک بطن شخصیتی هستند که مشخص می کند آنان چه کسانی هستند و چه انتظاراتی از آنان می رود که در شرایط خاصی چه رفتاری خواهند داشت. اگر شخصیت از این بطن تخلف کند در آن صورت باورپذیر نخواهد بود و رفتارش از نظر تماشاگر غیرمنطقی خواهد بود.

5- اعطاء کردن عاطفه، نقطه نظر و نظام ارزشی برای به تکامل رساندن شخصیت و افزودن جزئیات ممکن به شخصیت تا وی بی همتا و ویژه شود. مشکل اساسی برخی از فیلمها در شخصیت پردازی این است که نویسنده به دنبال شخصیت شبیه به آنچه که در فیلم های دیگر تصور می کند، می گردد. شخصیتی که مصطفی زمانی همواره در تمام فیلم ها از خود بروز می دهد کاملا نشانه های یک انسان خوش سیما و خوش طینت را دارد. گویی هیچ لغزش یا خطایی قرار نیست از وی سر بزند و تماماً در رخدادها معصومانه رفتار می کند. اگر وسوسه ای در میان باشد تا آستانه آن جلو می رود اما ناگهان باز می گردد چون نمی بایست به گناهی آلوده شود. در واقع این بازیگر شخصیت سریالی نقش یوسف پیامبر را به سینما منتقل می کند. بدون هیچ کم و کاستی همین طور شخصیت فرهاد اصلانی نیز با تکرار خصلت های دغلبازی، حیله گری، فرصت طلب، محافظه کار، سوء استفاده گر و کمی ترسو و بزدل دقیقاً همان ابن زیاد سریال مختارنامه را ارائه می دهد که دیگر هیچ بداعتی برای تماشاگر ندارد. در یک روز بخصوص ما با یک همنشینی میان شخصیت های یوسف پیامبر و ابن زیاد طرف هستیم که این دو بر سر ماجرایی با یکدیگر تعامل می کنند. نویسنده کمتر تلاشی برای پرداخت به لحاظ واقع گرایی و تجربه کردن طرز زیست انسان ها از خود نشان می دهد و همان نشانه های شخصیتی بازیگران سریالی را در فیلمنامه می گنجاند. دلایل وام گرفتن شخصیت ها از سریال های تلویزیون چه می تواند باشد؟ پاسخ واضح است. تماشاگر یک پیش فرض در ذهن خود از شخصیت ها دارد و احتمال می دهد آدم های داستان کنش های قابل پیش بینی در هر رویدادی نشان دهند. ناخودآگاهِ تماشاگر کمک می کند به درک روابط علت و معلولی هر صحنه ای که شخصیت ها در آن حضور دارند و از این نظر کنش ها و واکنش ها خیلی راحت قابل حدس و گمان هستند. مثلاً وقتی که شخصیت یوسف پیامبر را به یاد می آوریم بلافاصله موقعیت های وسوسه آمیز شیطانی که او خیلی زود خودش را از آن محیط بیرون می کشد به ذهنمان خطور می کند. پس می توان گفت نویسنده از این پیش فرض ناخودآگاهانه تماشاگر سوءاستفاده می کند و هیچ ویژگیِ جدیدی هم به آن نمی افزاید. در فیلم یک روز بخصوص، قهرمان در جایی وسوسه می شود که چک با مبلغ بالایی بگیرد و هزینه درمان خواهر بیمارش را تأمین کند اما نهایت از این کار منصرف می شود. نوعی مطلق گرایی در قهرمان سازی داستان یک روز بخصوص وجود دارد که ابداً فرصت خطا به پروتاگونیست نمی دهد و او را مبرای از گناه تا پایان ماجرا پیش می راند. درحالیکه یک داستان سینمایی نیاز به شخصیت های پر فراز و نشیب دارد. این به معنای دائم بین عرش و فرش، صعود و سقوط کردن نیست بلکه شخصیت به طور نسبی و باورپذیری نوسان می کند. یعنی گاهی می تواند از موانع عبور کند و گاهی ناتوان است. گاهی هوشیارانه بر مدار اخلاقیات حرکت می کند اما گاهی وسوسه می شود و خطایی از او سر می زند. کریپتونایت یا همان نقطه ضعف در این مرحله از داستان خود را نشان می دهد. به عنوان نمونه شخصیت دانیل پلینویو با بازی دانیل دی لوئیس در فیلم خون به پا خواهد شد ساخته پل توماس اندرسون. شخصیت دانیل هم قادر است از بعضی موانع سخت و نفس گیر عبور کند و هم دچار وسوسه مادی می شود و زندگیش به خطر می افتد و تا پایان این گونه نوسان ها، انگیزه های پروتاگونیست داستان را پیش می راند. نیاز دراماتیک داستان براساس ضعف قهرمان یا ضدقهرمان شکل می گیرد.

تغییر و تحولات شخصیتی حامد به صورت ناگهانی و غیرمنتظره است و مسیر پرفراز و فرود با ابهاماتی روبروست. شخصیت حامد ابتدا به عنوان یک خبرنگارِ در جست و جوی حقیقت مجبور می شود به خاطر بهبود سلامتی خواهرش کمی از اصول اخلاقی فاصله بگیرد که این انتخاب یا گیر کردن بر سر یک دوراهی هرگز به آن پرداخته نمی شود و بدون هیچ گونه علیت و اضطراری، قهرمان فیلم با جدیت و پافشاری، تصمیم خودش را می گیرد تا عمل جراحی پیوند خواهرش، خارج از نوبت و به صورت غیرقانونی انجام شود. در واقع مشخص نیست که چه رویدادی موجب شده او به راحتی از وجدان و اخلاق منحرف شود. چه نقطه ضعفی در خصلت شخصیت حامد وجود داشته که چنین رفتاری از خود بروز دهد. سپس حامد بعد از کوشش هایی درست در نقطه اوج ناگهان تحول عجیبی در او شکل می گیرد و تصمیم به بازگشت به سوی قلمروی اخلاقیات و وجدان و معرفت می گیرد و خود را از سقوط نجات می دهد. صبح روز عمل جراحی بازی گم شدن چک به راه می افتد و نهایت ما می مانیم و یک سری تردیدها و ابهامات، بدون هیچ انگیزه ضروری ای.

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده