نیکول کیدمن: نمی دانم تا کی می توانم به این شدت کار کنم

حضور نیکول کیدمن در یک سریال تلویزیونی قطعا می تواند برای هر بیننده ای جذاب باشد. او این روزها به دلیل حضور موثر و پررنگش در سریال «دروغ های بزرگ کوچک» بار دیگر نامش را طنین انداز کرده است. البته بسیاری معتقدند این حضور برای او که در سال های اخیر نقش های مهمی را در سینما بازی نکرده است، می تواند یک تولد دوباره باشد. این گفتگو را بخوانید:

*خب نیکول! چه شد که تهیه کنندگی این سریال هم به تو سپرده شد؟

من درباره این پروژه با ریز ویترسپون حرف زدم. دوست من برونا پاپاندرا که قبلا با ریز در کمپانی پاسفیک استاندارد کار کرده بود، با من تماس گرفت؛ درباره این پروژه با هم حرف زدیم و گفت با ریز در این مورد حرف بزنم. بعد هم ریز پیشنهاد کرد رمان خوب «دروغ های بزرگ کوچک» را بخوانم و من هم پذیرفتم.

ریز گفت به استرالیا می آید تا درباره کار حرف بزنیم. بعد هم با لیان موریارتی قرار گذاشتیم و درباره شروع کار حرف زدیم و خیلی زود به توافق رسیدیم. لیان قبول کرد که ما از روی رمانش یک سریال بسازیم و ریز قول داد که کار خوبی بشود. او هم پذیرفت و شرطش این بود که من نقش سلست را بازی کنم. آن موقع هنوز نمی دانستم در این پازل من چه نقشی خواهم داشت ولی به مرور متوجه شدم که ریز دوست دارد من سهم بیشتری داشته باشم و من هم پذیرفتم. می دانید، تهیه کنندگی با بازیگری کاملا متفاوت است و آدم باید توان مضاعفی داشته باشد که بتواند به هر دو کار برسد.

*چرا این نقش را پذیرفتی؟

نقش های دیگری هم بود که می توانستم آنها را قبول کنم. منظورم در پروژه های دیگر است ولی ترجیح دادم این نقش را قبول کنم چون به فطرتی زنانه نیاز داشت و احساس کردم جایی است که می توان بیش از هر زمان دیگری با ایفای این نقش به زن بودنم ببالم. در این سریال از نظر من، مادلین از هر نقش دیگری متفاوت تر است ولی من دوست داشتم ایفاگر نقش سلست باشم چون لیان هم به همین موضوع اشاره کرده بود.

*می دانم که ابتدای کار حسابی با هم جدل داشته اید.

جدل به معنای بد آن یعنی بگومگو؟ نه اصلا. ولی ما از همان ابتدا شگفت زده بودیم. چون اصلا چیزی نداشتیم که درباره اش حرف بزنیم. فقط من و ریز و دیوید [کِلی]- نویسنده فیلم نامه- بودیم. ولی شما می دانید که وقتی خانم ها نیرو و توانشان را صرف موضوعی بکنند قطعا برنده می شوند.

*وقتی با لیان تماس گرفتید، خیلی ذوق کرد که یکی بازیگر مطرح و برنده اسکار با او تماس گرفته است؟

نه، برای اینکه او رمانش را نوشته بود و خیلی ها خواهان در اختیار گرفتن کپی رایت آن بودند. همه تلاش می کردند امتیاز کتاب را به دست بیاورند و این برای یک نویسنده، عادی و معمولی است. او می خواست امتیاز کتابش را با عنوان «راز شوهر» واگذار کند ولی این عنوان جالب نبود. در نهایت من و ریز به باقی عوامل اطلاع دادیم که می خواهیم کار را شروع کنیم و بعد هم رفتیم سراغ ژان و او را به عنوان یک کارگردان خوب در راس این پروژه قرار دادیم.

*همه چیز خوب است. طراحی ها عالی است، همین طور لوکیشن.

بله، ما از همان اول می خواستیم همه چیز سینمایی باشد ولی در عین حال باید شرایط تلویزیون را هم در نظر می گرفتیم، بینننده با تماشای این سریال احساس می کند یک فیلم بلند سینمایی را به تماشا نشسته است.

*مردم چه سوال هایی مطرح می کنند؟

می خواهند بدانند چرا دیالوگ های من اینقدر تلخ هستند، اینقدر ناامیدکننده و ایکه سلست چه حسی دارد و به چه چیز فکر می کند.

*رابطه میان سلست و روان شناس اش هم قدری عجیب و غریب است. من که خیلی ناراحت شدم وقتی این قسمت ها را می دیدم.

من هم دقیقا برای همین لحظات گریه کرده ام. در زندگی لحظاتی وجود دارد که انسان احساس شرم می کند، می ترسد، خوی تهاجمی پیدا می کند و حتی لحظاتی هستند که اصلا نمی دانیم چه حسی داریم ولی ناچاریم که به این تضاد و بعضا چندگانگی، تن دهیم و سازش کنیم. زندگی مجال مبارزه با بعضی چیزها نیست؛ گاهی باید یاد بگیریم که برخی اتفاقات را بگذاریم توی یک سبد و بعد هم سبد را هرجا که دستمان رسید، رها کنیم. رابطه سلست و روان شناس هم همین است. وقتی مستاصل می شوید، باید بهتر فکر کنید ولی باور کنید گاهی چنین راهکارهایی در حد یک شعار جلوه می کند و آدم فقط به رفتن و رفتن می اندیشد نه چیز دیگری.

*پری هم شخصیت جالبی است. گاهی نشانی ندارد از آن درنده خویی و حتی نسبت به سلست مهربان هم می شود. خونسردی این مرد گاهی بیننده را دیوانه می کند.

من فکر می کنم اینها جزو مشخصات خوب الکساندر هستند و دقیقا به همین ظرافت در سریال هم نقش پری را بازی کرده است. مردم مقالات و نامه های زیادی برای من فرستاده اند و در بیشتر آنها نوشته اند که چه حسی نسبت به همسر من در این سریال دارند. فکر می کنم قدرت الکساندر هم در همین است که نشان دهد درنده خویی می تواند مانند ماه گاهی زیر ابر پنهان شود، ولی فقط گاهی!

*اگر باز هم به شما چنین نقشی پیشنهاد شود، قبول می کنید؟

بستگی دارد. اگر همین الان باید پاسخ دهم، قطعا می گویم نه چون فکر می کنم نباید نقشی را تکرار کنم. ولی جزییات روایت همیشه می تواند جذاب باشد و من هم به شدت دوست دارم جزییات کارم زیاد باشد. گاهی شب ها که به خانه می رسیدم، اینقدر خسته بودم که نمی توانستم شب به خیر بگویم و همسرم می گفت بگذار از تو عکسی بگیرم و خستگی ات را ثبت کنم تا دوباره چنین نقش هایی را قبول نکنی. البته او شوخی می کرد ولی حس می کنم ایفای نقشی چنین پیچیده، نیاز به توان جسمی و روحی خاصی دارد و نمی دانم تا کی می توانم به این شدت کار کنم.

منبع: ماهنامه تجربه

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده