هيچ مدرسه‌اي نمي‌تواند نويسنده تربيت كند

هيچ مدرسه‌اي نمي‌تواند نويسنده تربيت كند

فرهاد توحیدی

من اعتقاد دارم  که هيچ مدرسه‌اي نمي‌تواند «نويسنده» تربيت كند. تو يا نويسنده هستي يا نيستي. يعني يا مي‌تواني بنويسي يا نمي‌تواني. اگر بتواني بنويسي مدرسه تو را مي‌تواند به نويسنده بهتري تبديل كند. مدرسه تكنيك ياد مي‌دهد اما هنرمند تربيت نمي‌كند و به نظرم داشتن اين دو وجه اجتناب‌ناپذير است. داشتن استعداد شرط لازم است اما شرط كافي نيست. شرط كافي اين است كه تو با دانش و معرفت و تكنيك‌هاي نوشتن آشنا باشي تا بتواني آنچه در ذهن و ضميرت مي‌گذرد درست منتقل كني. خيلي وقت‌ها نمي‌توانيد آنچه در ذهن‌تان است به درستي روي كاغذ بياوريد.

اين فاصله بين دست و ذهن را تكنيك پر مي‌كند. من بايد ياد بگيرم با چه ابزاري مي‌توانم انديشه‌ام را روي كاغذ بياورم. اگر اين استعداد وجود دارد مي‌توانيم به كلاس‌هاي نويسندگي و متون تئوريك و ديدن فيلم مراجعه كنيم و ورزش تخيل انجام بدهيم. جان كلود كرير در تمرين فيلمنامه‌نويسي مي‌گويد كه فيلمنامه‌نويس بايد تخيلش را مانند عضله ورزش دهد. يعني اينكه شما آماده باشي در هر لحظه از هر وضعيت واقعي به وضعيت نمايشي بروي. مثلا در مترو دو نفر دارند پچ‌پچ مي‌كنند و تو بايد بتواني دنباله حرف‌هاي آنها را تصور كني. در كنار همه اينها فيلمنامه‌نويس بايد آدم فضولي باشد، يعني هم استراق سمع و هم استراق بصر كند و پشت سرش هم چشم داشته باشد. نويسنده بايد اقيانوسي به عمق يك ميليمتر باشد و مدام خودش را جاي آدم‌هاي مختلف بگذارد.
از نظر من در نويسندگي، فرشته الهامي وجود ندارد. در واقع ذهن آماده شماست كه با يك جرقه درگير چيزي مي‌شود و مي‌تواند موضوعي را متولد كند. مثلا در مساله جنگ سوريه با ديدن و شنيدن همه ی كُشت و كشتارها، به يك باره عكسي بيرون مي‌آيد كه چهره كودكي كه از زيرآورها درآمده را به تصوير كشيده است. اگر نويسنده باشيد، نگاه معصوم او و وضعيتي كه دارد يقه‌تان را مي‌گيرد و مي‌گويد به من نگاه كنيد. این تصوير معصومانه، خيلي عجيب است. اين تصوير شما را رها نمي‌كند و ممكن است همين مايه نوشتن يك داستان شود. اين لحظه، لحظه خلق است.

تصوير يك مفهومي در جهان ذهن شما مي‌آيد و مي‌گويد كه من مال تو هستم و پس من را بنويس. كار هنر اينجا تمام مي‌شود. درست مثل نطفه‌اي كه وقتي بسته مي‌شود بايد از آن مراقبت كرد. نويسنده هم بايد مراقبت كند. مدام با ايده‌اش ور برود و درباره آن يادداشت كند و كتاب بخواند و از اين به بعد تكنيك است كه ايده را گسترش مي‌دهد. بعد از كشف ايده حالا عادت‌ها مي‌توانند به شما كمك كنند. هر كسي مودي دارد. شما بايد مود خودتان را كشف كنيد. مثلا همينگوي براي نوشتن گوشه كافه‌اي را انتخاب كرده بود. من بعد از ديدن عكس‌هاي خانه او متوجه شدم به دليل كوچك بودن خانه و همچنين گران بودن سوخت در اروپا، گذران وقت در كافه و خوردن قهوه در آنجا براي همينگوي ارزان‌تر تمام مي‌شد تا نوشتن در خانه‌اش. به همين خاطر او و بسياري از نويسندگان بزرگ خودشان را به سر و صدا عادت داده بودند.

 در واقع هر كس بايد قلق‌هاي رفتاري خود را در نوشتن پيدا كند. مثلا من براي نوشتن به سكوت محض نياز دارم. اگر پشه‌اي در هوا پرواز كند مي‌تواند تمركز من را برهم بزند. اما خب زماني هم بنا به شرايطي كه داشتم، خودم را به نوشتن در زيرزمين خانه‌مان عادت داده بودم. بعدها هم توانستم نوشتن را در آپارتماني شيك در نيس فرانسه روبه‌روي درياي مديترانه تجربه كنم اما در تمام اين مكان‌ها عادت به سكوت همراهم بود.

البته گاهي هم ترجيح مي‌دهم خودم حواس خودم را پرت‌كنم. مثلا خانه را تميز مي‌كنم، ظرف مي‌شويم، جارو مي‌كنم و هر كاري انجام مي‌دهم كه ننويسم. بايد به خودم زمان بدهم و سراغ آلبوم و مجموعه عكس‌هايم بروم تا بتوانم باز هم به نوشتن برگردم. بنابراين عادت‌هاي نوشتن براي هر كس يك شكلي دارد. آدم بايد عادت خودش را شكل و خودش را در معرض نوشتن قرار بدهد وگرنه همه‌چيز دست به دست هم مي‌دهد كه تو ننويسي.

از ديگر عادت‌هاي نوشتن من در فيلمنامه‌نويسي اين است كه ايده را تبديل مي‌كنم به طرحي يك يا دو صفحه‌اي. بعد با طرح كلنجار مي‌روم كه آن را به داستان ١٠، ١٢ صفحه‌اي تبديل كنم و آن وقت است كه خيالم راحت مي‌شود كه داستان را پيدا كردم. در مرحله بعدي همان صفحات را به طرح سكانس‌بندي تبديل مي‌كنم. يعني همه آن چيزهايي كه در فيلم ديده مي‌شود بدون ديالوگ‌ها. بعد هم نسخه اوليه فيلمنامه و بعد هم نسخه‌هاي بعدي آن شكل مي‌گيرد. در كار تيمي هم همين شيوه را پيش مي‌برم. وقتي با ماني حقيقي و همايون اسعديان كار مي‌كردم همين عادت‌ها وجود داشت. با مرضيه برومند هم به همين روال جلو رفتم. البته بايد بگويم «ما را به سخت‌جاني خود اين گمان نبود» هيچ كس اندازه من با مرضيه كار نكرده است. همه نويسنده‌ها بار دوم يا سكته مي‌كنند يا خودكشي! اما من هنوز زنده‌ام. او وسواس‌هاي خودش را دارد.

 

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده