کدام فیلمهای سینمایی بدترین پایان ها را داشته اند؟

تولید و تهیه یک فیلم سینمایی، یک موضوع است و داشتن یک پایان خاطره انگیز موضوعی دیگر. فیلم های زیادی ساخته شده اند که در طول 2-3 ساعت نمایش خود محتوای زیادی برای عرضه نداشته اند اما با یک پایان غافلگیرکننده خود را در ذهن مخاطب ماندگار کرده اند، فیلم هایی که نه فقط در انتها با یک مرگ شوکه کننده یا یک چرخش دراماتیک به تیتراژ می رسند، بلکه در نمایش پایان خوش خود هم قدرتمند ظاهر می شوند. از طرف دیگر فیلم های زیادی هستند که ممکن است بیش از 90 درصد راه را به خوبی طی کنند اما با پایانی نه چندان دل چسب، همه چیز را به باد می دهند! این فیلم ها درست شبیه قهرمانان المپیکی هستند که تمام مسیر را با سرعت می دوند اما هیچ گاه به خط پایان نمی رسند. فهرستی که می خوانید بدترین پایان فیلم های سینمایی به انتخاب نشریه اینسایدر است که در آن خبر لو رفتن پایان داستان، حتمی است!

دهکده - 2004

90 درصد «دهکده» سروشکل خوبی داشت، بازی ها به طرز بیش از انتظاری خوب بودند و فضاسازی ها برای ایجاد وهم و ترس در میان تماشاگران حرفه ای و دیدنی. اگر از چند خط دیالوگ های عجیب وغریب صرف نظر کنیم، فیلم نامه هم ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به یکی از شاهکارهای سینمای وحشت تاریخ داشت.

تقریباً تمام فیلم های جناب ام نایت شیامالان را می توانید در فهرست بدترین پایان های تاریخ سینما قرار دهید! اما پایان «دهکده» که در دسته کم تعداد فیلم های نسبتاً موفق کارگردانش محسوب می شود دارای یکی از بدترین پایان های تاریخ سینماست. تمام فیلم در دهکده ای کوچک در اعماق جنگل می گذرد و از نظر زمانی اوایل قرن نوزدهم میلادی است. ساکنان روستا تمام مدت هراس عجیبی از موجوداتی دارند که در همان حوالی زندگی می کنند، آن ها تلاش می کنند به اشکال مختلف خود را از شر این موجودات حفظ کنند.

فیلم یک روایت جذاب در ژانر وحشت است، اما داستان چیز دیگری ا ست. در انتها مشخص می شود که زمان فیلم در همین دوران فعلی می گذرد و همه افراد در نوعی از جامعه مصنوعی ازپیش ساخته شده زندگی می کنند، جایی که در آن کسی از اینترنت استفاده نمی کند.

سیاره میمونها - 2001

نسخه 1968 «سیاره میمون ها» با بازی چارلتون هستون یکی از بهترین پایان بندی های تاریخ را به نمایش گذاشت و نسخه 2001 تیم برتون با بازی مارک والبرگ در سال 2001، به بدترین شکل ممکن به پایان می رسد.

در پایان فیلم شخصیت والبرگ تلاش می کند که مشکلات حکومت میمون ها بر کره زمین را درست کند، او به درون یک توفان الکترومغناطیسی وارد می شود تا با سفر در زمان همه چیز را اصلاح کند. وقتی والبرگ از توفان خارج می شود، به سمت مجسمه لینکلن در واشنگتن حرکت می کند و متوجه می شود که به جای سر آبراهام لینکلن، سر یک میمون قرار گرفته است! متوجه می شویم که قهرمان محترم داستان به جای سفر به گذشته، به آینده هجرت کرده اند! در انتها چند میمون با لباس پلیس، قهرمان فیلم را دستگیر می کنند و فیلم به پایان می رسد!

مرد پولادین - 2013

نظرات و انتقادات زیادی به پایان بندی «سوپرمنِ» ساخته 1978 وارد شده است. در انتهای آن فیلم، سوپرمن با سرعتی خیره کننده به دور کره زمین حرکت می کند و می تواند زمان را معکوس کند. توانایی های احمقانه سوپرمن در آن فیلم در حدود یک فیلم علمی-تخیلی قابل قبول است. با این حال آن چه در پایان «مرد آهنی» 2013 رخ می دهد غیرقابل قبول است.

ژنرال زاد، شخصیت شروری که قصد تصاحب تمام کره زمین را دارد در مرکز شهر متروپلیس با سوپرمن روبه رو می شود و نبرد میان این دو تقریباً نیمی از شهر را نابود می کند. سوپرمن در آخر، گردن زاد را می گیرد و او را می کشد. کشت وکشتارهای پایان فیلم که باعث مرگ میلیون ها نفر می شود، با حضور ابرقهرمانی که شخصیتی مقدس گونه دارد چندان منطقی نیست.

بازگشت جدای - 1983

قسمت نهایی سه گانه داستان سرراست و مشخصی دارد، «لاندو» به خدمه خیانت کرده، «هان سولو» فریز شده، «لوک» دستش را از دست داده و امپراتوری در حال بازسازی ستاره مرگ است. اما «لیا» رهبری یک عملیات نجات شجاعانه را به دست می گیرد، «هان» گروهی از شورشیان را علیه امپراتوری رهبری و «لوک» شجاعانه دربرابر نیروهای تاریکی مقاومت می کند.

حتی شیفته ترین هواداران فیلم هم باید قبول کنند که پایان سه گانه قدیمی جنگ های ستاره ای خیلی احمقانه است. در فیلم ما با «ایوک ها» آشنا می شویم، موجودات بیگانه و پشمالویی که در نبرد با امپراتوری «گالاکتیک» کمک های زیادی می کنند. شورشی ها و ایوک ها بعد از این پیروزی مهمانی بزرگی ترتیب می دهند! داشتن یک پایان خوش، منطقی به نظر می رسد اما مهمانی ایوک ها کمی مسخره است. هواداران فیلم تا مدت ها جرج لوکاس را برای ابداع چنین شخصیت هایی متهم اصلی می دانستند و معتقد بودند تهیه کننده ها به دنبال فروش عروسک های این شخصیتی بوده اند. بعدها یکی از تهیه کننده های فیلم در مصاحبه ای مدعی شد که لوکاس حتی پایان داستان و مرگ هان سولو را تغییر داده است!

وحشیها - 2012

الیور استون، فیلم ساز سابقاً قدرتمند سینمای آمریکا برای پایان بندی فیلم هایش تصمیم های عجیب وغریبی می گیرد. وحشی ها در سال 2012 نشان از بازگشت استون به سطح اول فیلم سازی جهان بود. فیلم درباره دو تولیدکننده مواد مخدر است که با یک کارتل عظیم مواد مخدر مکزیکی درگیر می شوند. سکانس های پایانی فیلم، صحنه های خونبار تیراندازی میان گروه های مختلف است. در این صحنه همه کشته می شوند. ...و سکانس پایانی، «بلیک لیولی» شخصیت فیلم که تمام دعوا به خاطر اوست، از خواب بیدار می شود! همه صحنه های تیراندازی یک رؤیا بود. در واقعیت آدم بدها به زندان می روند و آدم خوب ها تا پایان عمر به خوبی و خوشی زندگی می کنند! چنین پایان بندی نه به مدل کارگردان شبیه است و نه به بقیه این فیلم.

جنگ دنیاها - 2005

اقتباس آثار کلاسیک همیشه کار سختی است. استیون اسپیلبرگ در بیشتر این کار، سخت موفق عمل کرده و فیلم خوبی ساخته است و در بیشتر صحنه های «جنگ دنیاها» با فیلمی جذاب، هیجان انگیز و تأثیرگذار روبه رو هستیم. علاوه بر این «جنگ دنیاها» اولین فیلمی است که بدون اشاره به 11 سپتامبر، جهانی برگرفته از این حادثه را روایت می کند.

در فیلم ما با بیگانه هایی مواجهیم که احتمال شکست دادن انسان ها توسط آن ها بسیار زیاد است. چیزی که پیشتر روی پرده کمتر دیده بودیم.99 درصد فیلم خیلی خوب است اما یک درصد باقی مانده، همان پایان بندی فیلم است. بیگانه ها کم کم و به دلیلی بیان نشده کشته می شوند، ناگهان صدای مورگان فریمن را می شنویم که توضیح می دهد بیگانه ها به خاطر باکتری ها و میکروب ها نمی توانند روی زمین زندگی کنند! به همین سادگی!

ایندیانا جونز4 - 2008

بعد از دو دهه غیبت مجموعه فیلم های «ایندیانا جونز»، استیون اسپیلبرگ دوباره به سراغ مجموعه هیجان انگیزش رفت تا هریسون فورد و شخصیت های محبوبش را زنده کند. در این قسمت اعضای گروه، معماهای زیادی را حل و با دشمنانی از شوروی مبارزه می کنند. اما در انتها مشخص می شود جمجمه شیشه ای که همه به دنبال آن هستند به بیگانه ها تعلق دارد! اتفاقی که نسبت به فضای فیلم، به شدت غیرمنطقی بود و همه را ناامید کرد. از نام آورترین فیلم نامه نویسان هالیوود، جرج لوکاس، دیوید کوپ و فیلیپ کافمن، فیلم نامه ای با پایان بندی بهتری انتظار می رفت.

تایتانیک - 1997

«تایتانیک» مطرح ترین فیلم عاشقانه دهه 90 میلادی است؛ که دی کاپریو و وینسلت را به سوپراستارهای سینمای جهان تبدیل کرد. فیلم چنان در فرهنگ عامه جا افتاده است که هنوز بعد از دو دهه، برخی از سکانس های فیلم در میان نسل های مختلف به اشکال گوناگون بازسازی می شود.

هر اندازه هم جیمز کامرون توضیح دهد که چرا جک روی تخته چوب نرفته، باز هم نمی توان قانع شد که در کنار رُز جایی برای او نبوده است. «تایتانیک» فیلمی به یادماندنی است و نمی توان از خیلی از لحظات دراماتیک آن به راحتی گذشت، این ها همه در یک طرف، اما باید قبول کنیم که روی تخته چوبی که رز روی آن قرار گرفته حداقل برای جک هم فضای کافی وجود دارد. از این گذشته اگر هم قانع بشویم که روی آن در کذایی، جایی برای جک نبوده و «تایتانیک» باید قربانی عاشقانه داشته باشد، رها کردن الماس 20 میلیون دلاری توسط رُز به درون اقیانوس دیگر چندان منطقی نیست. چنین کاری چه معنایی جز اتلاف سرمایه دارد؟ ! چنین مبلغی می توانست صدها یا هزاران جک را از آن اوضاع اسفناک نجات دهد. حتی شاید اگر جک زنده مانده بود با آن الماس کارهای بهتری انجام می داد!

خیزش شوالیه تاریکی - 2012

کاری که کریستوفر نولان با بتمن و شهر گاتهام کرد چیزی شبیه معجزه بود. این شخصیت را باید به بتمن قبل نولان و بتمن بعد نولان تقسیم کرد. همه چیز فیلم فوق العاده است اما درباره پایان آن نظرات کمی متفاوت است. ابرقهرمان سابق داستان های کمیک در دستان نولان به یک آدم معمولی تبدیل شده است که هر لحظه انتظار داریم از پا دربیاید و زمین بخورد. تصمیم های او ممکن است اشتباه باشد و گذشته اش هیچ تأثیر مثبتی در شخصیت او ندارد.

اول این که در انتهای فیلم یک گره داستانی ایجاد می شود، میراندا تِیت، یکی از اعضای شرکت وین همان «تالیا» ست که پدرش شرورِ قسمت اول سه گانه بود. آیا بروس وین نمی توانست به راحتی به این موضوع پی ببرد؟ این که یکی از اعضای اصلی یک شرکت تجاری سال ها نقاب به صورت داشته است تا از بروس وین انتقام بگیرد کمی گزاره پیچیده ای است و احتمالاً راه های بسیار باورپذیرتری برای این کار وجود دارد.

در انتهای فیلم هم تالیا بمبی اتمی را فعال کرده است، بتمن نمی تواند آن را خنثی کند به همین دلیل پرواز می کند و بمب را تا جایی که می تواند از شهر دور می کند، در نهایت بمب منفجر و او کشته می شود. با بیشترین سرعت پرواز بتمن باز هم بمبی اتمی به آن حجم و اندازه برای شهر خطرناک است! علاوه بر همه این ها بروس وین در واقع زنده از مهلکه فرار می کند. او در جایی بمب را رها می کند و ادامه پرواز به صورت خودکار انجام می شود، کمی بعد می بینیم که جناب بتمن در فلورانس ایتالیا حضور دارند و لباس بتمن را برای جان بلیک به ارث گذاشته اند./خراسان

تاریخ نشر مطلب:
جمعه، ۲۹ دی ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده