چرافیلم غلامرضاتختی اینقدر کم می فروشد؟

نیره خادمی: دیگر همه می‌دانند که فیلم غلامرضا تختی در نبرد گیشه اکران نوروزی از فیلم‌هایی چون رحمان ١٤٠٠، متری شش‌ونیم، چهار انگشت و چند فیلم روی پرده دیگر، جا مانده است آن هم با وجود حمایت‌های مجازی چهره‌های فرهنگی، ورزشی و حتی سیاسی. منتقدان به وقت جشنواره فیلم فجر درباره آن می‌گفتند «یکی از شگفتی‌های جشنواره»، حالا می‌گویند «اتفاق فرخنده و مبارک سینما». اما چطور است که شگفتی و اتفاق فرخنده سینمای ایران حالا در قعر جدول فروش است؟ به هر حال این فیلم با وجود تمام نقاط منفی که ممکن است یک اثر هنری را احاطه کرده باشد، به لحاظ تصویری یک سر و گردن بالاتر از تولیدات متداول دیگر است. واقعا ایراد کار کجاست؟ مخاطب، سوژه یا نوع پرداخت به آن؟ اینها سوالاتی است که جواد طوسی، منتقد سینما در پاسخ به آنها مخاطب و سلیقه تنزل‌یافته‌اش را پیش می‌کشد.

 از نظر او فیلم غلامرضا تختی تجربه متفاوتی در سینمای ایران است: «این جسارت و نوآوری به‌علاوه خروجی قابل دفاع فیلم که می‌توانست به یک اتفاق فرخنده و مبارک در سینما تبدیل شود، به دلیل نگاه سهل‌پسندانه‌ای که در سال‌های اخیر بر مخاطب سینما و سینمای عامه‌پسند ما تزریق و حاکم شده است، فرصت جولان‌دهی لازم در برابر جاذبه‌های کاذب نمایشی را ندارد. شاید هم تماشاچی بدعادت شده باشد که این اجرای متفاوت را پس می‌زند.» طوسی در توصیف دلایل ناکامی فیلمی که در زمان جشنواره فیلم فجر در میان سه انتخاب مردمی بود، به سابقه فیلمسازی بهرام توکلی، کارگردان فیلم اشاره می‌کند: «توکلی در آسمان زرد کم‌عمق و این‌جا بدون من، اجرای متفاوتی در حوزه ملودرام داشت، اما از تنگه ابوقریب به بعد، به سینمای غیرمتعارف‌تری در فرم و روایت نزدیک شد که فکر می‌کنم در این حوزه موفق بوده است. او در فیلم تنگه ابوقریب لوکیشن و موقعیت پرتنشی را به تصویر کشیده است، اما در فیلم غلامرضا تختی در یک فاصله زمانی کوتاه یک‌ساله، ترکیبی از سینمای مستندگونه و داستانی را در قالب یک روایت‌پردازی محوری می‌بینیم، درحالی‌که تاکنون در سینمای ایران، سینمای پرتره کمتر داشتیم. او در هر دو مورد یعنی هم تصویری و هم ترکیب مستند داستانی بدون این‌که خدشه‌ای در واقعیت قابل استناد تاریخی و شمائل‌نگاری یک قهرمان معاصر ایجاد کند، موفق بوده و دوره‌های تاریخی زندگی او را منصفانه به تصویر کشیده است.»

سخیف بساز، گیشه را تسخیر کن

 موضوع دیگری که منتقدان در مواجهه با نبود اشتیاق از سوی مردم مطرح می‌کنند، ماجرای بهره‌برداری برخی از سینماگران از سلیقه تماشاگرانی است که فیلم‌های سطحی‌تری ارایه می‌دهند و گیشه در تسخیرشان است، بنابراین فیلم‌های دیگر عرصه‌ای برای جولان‌دهی ندارند. درحال حاضر رحمان ١٤٠٠ یا چهار انگشت متهمان ردیف اول این نوع دیدگاه هستند که با فروش میلیاردی مواجهند. طوسی در برابر این ماجرا از واقعیت تلخ جامعه منفعل معاصر ما حرف می‌زند که حتی برای مواجه شدن با یک نگاه سمپاتیک به قهرمان معاصر تاریخی خود تمایل لازم را ندارند و به جای آن تن به کالای دیگری می‌دهند: «این عدم‌تمایل می‌تواند محملی برای آسیب‌شناسی جامعه باشد، اگرچه بخشی از آن به کم‌کاری در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی برمی‌گردد، چون درواقع سیستم در مقابل تولیدات سخیف وامی‌دهد.»

در زمان جشنواره فیلم فجر با وجود تمام واکنش‌های مثبتی که فیلم تختی داشت، برخی معتقد بودند که نگاه تلخی به یک قهرمان دارد. شاید مردم نمی‌خواهند قهرمان خود را تا این اندازه غمگین و سرگشته ببینند، اما به گفته این منتقد سینما بخشی از این تلخی واقع‌نگری عینی تاریخی است: «بهرام توکلی که نمی‌تواند نگاه شخصی خودش را نسبت به قهرمان داشته باشد. پس زدن واقع‌گرایی از سوی تماشاچی نقطه ضعفی است که به خودش برمی‌گردد. ما در این فیلم شکل و اجرای دگرگون‌شده‌ای از قهرمان‌گرایی را می‌بینیم که می‌تواند پیشنهاد مناسبی برای سینمای بی‌بضاعت و ناکارآمد ما از نمایش قهرمان منتخبمان باشد، بدون این‌که با سیر قهقرایی تاریخی مواجه شویم.»

 او معتقد است که یک‌سوم انتهایی فیلم تختی کاملا منطبق بر نگاه دقیق مردم‌شناسانه است: «سازندگان فیلم با زبان بی‌زبانی می‌گویند که قهرمانی که از حوزه قدرت فاصله بگیرد و بخواهد به حیات واقعی خود ادامه دهد، باید به‌طور اجتناب‌ناپذیری به پیشواز مرگ آگاهی برود. در عین حال که انتخاب و اجرای مرگ از ناحیه خود او است، اما قهرمان حضور ماندگار و جایگاه مردمی پیدا می‌کند، تا جایی که مراسم بدرقه باشکوهی از سوی مردم برایش گرفته می‌شود و یادش در افکار عمومی باقی می‌ماند؛ حسن ختام قابل قبولی که در سینمای ما تجربه نشده بود.»

فضای جامعه مردم را بی‌حوصله‌تر کرده است

کیوان کثیریان، منتقد دیگری است که برای بررسی دلایل عدم استقبال مردم از فیلم غلامرضا تختی به سراغش رفتیم. او در گفت‌وگو با «شهروند» از سلیقه تنزل‌یافته مخاطبانی حرف می‌زند که در این سال‌ها به این سمت‌وسو رفته است و توقع دیگری از سینما و رسانه ملی دارند: «مردم به سمت این تفریح‌ها و فیلم‌های ساده‌تر می‌روند، تا راحت‌تر آنها را بخنداند. فضای جامعه مردم را از گذشته بی‌حوصله‌تر کرده است، تقصیری هم ندارند. بنابراین برخی از تولیدکنندگان فرهنگی هم روی این موج سوار می‌شوند، تا ساده‌تر آنها را بخندانند. البته نمی‌شود گفت که از سلیقه مردم سوءاستفاده می‌کنند، اما به‌هرحال از این راه برای کشاندن مردم به سینماها استفاده می‌کنند که فی‌نفسه مثبت است.»

 او معتقد است که وجود فیلم‌های تجاری ساده‌تر و مردم‌پسندتر هم در جامعه لازم است، اما غالب شدن آن در فرهنگ، اتفاق مبارکی نیست: «فیلم غلامرضا تختی اگرچه ایرادهایی هم دارد، اما فیلم خوبی است و با هدف خوبی ساخته شده است. شاید فیلم کاملی نباشد، اما به‌هرحال به زندگی اسطوره ورزشی و اجتماعی ما پرداخته که سال‌ها مورد قبول مردم جامعه بوده است. حالا این‌که مردم این فیلم را انتخاب نمی‌کنند به این دلیل است که حال و حوصله ندارند.» سلبریتی داشته باش، گیشه را ببر نکته‌ای که اکثر منتقدان به آن تاکید دارند پایین آمدن سطح سلیقه مردمی است که فیلم‌هایی چون رحمان ١٤٠٠ یا چهار انگشتی را انتخاب بهتری می‌دانند. فیلم تختی هم تلخ است و هم نیاز به تفکر بیشتری دارد، اما در عین حال می‌بینیم که فیلم متری شش‌و‌نیم به‌عنوان یک فیلم آسیب‌شناسانه و برگرفته از واقعیت‌های تلخ جامعه در رتبه دوم فروش نوروزی است.‌ سال گذشته هم فیلم مغزهای کوچک زنگ‌زده با همین تم در گیشه موفق بود، با این اوصاف شاید به نظر برسد که ماجرا خیلی هم به سلیقه مردم مرتبط نیست.

 کیوان کثیریان البته درباره این ماجرا نظر دیگری دارد: «نباید فراموش کنیم که حضور ستاره و سلبریتی در فیلم خیلی مهم است. فیلم‌هایی که از آنها صحبت شد، از این امتیاز برخوردار هستند. حضور نوید محمدزاده برای هر دو فیلمی که نام برده می‌شود، کافی است چون همیشه تضمین‌کننده فروش فیلم است. مردم او را دوست دارند و به خاطر او سینما می‌روند. از سوی دیگر این فیلم‌ها تبلیغات بهتری دارند و همین جنجال‌هایی که حوالی آنها ایجاد شده، به معروف شدنشان کمک کرده است، اما در مورد فیلم تختی این‌طور نیست، تمام بار آن را نام تختی به دوش می‌کشد، چون بازیگر مطرح ندارد و تختی هم در بخش‌هایی از جامعه ما مهم است.» به اعتقاد او یکی از نقاط منفی فیلم تختی این است که بازیگر مطرحی ندارد، به‌ویژه برای نقش تختی: «بازیگر نقش تختی حتی یک لبخند ندارد و یک قهرمان تنهای تنهای تنها است، بنابراین قهرمان فیلم، قهرمان مورد توجه مردم نیست.» مخاطب تختی کیست؟ به‌هرحال وقتی یک فیلمساز یک قهرمان را سوژه فیلم خود قرار می‌دهد، احتمالا یا باید قهرمان‌پروری کند یا این‌که از او یک شخصیت زمینی بسازد و او را واقعی ببیند. کارگردان فیلم تختی دومین روش را انتخاب کرده؛ کاری که البته از نظر کیوان کثیران، درست است: «وقتی چنین راهی انتخاب می‌شود، حتما بخشی از مردم که اسطوره تختی برایشان مهم است و حاضرند به خاطر او سینما بروند، به سینما نمی‌روند. برای بخش دیگری از مردم هم که تختی مهم نیست، بنابراین علاقه‌ای به دیدن آن ندارند، درنتیجه مخاطب فیلم مشخص نیست.» بنابراین این‌که فیلم غلامرضا تختی در این مدت نتوانسته است سربلند از گیشه بیرون بیاید، به چند عامل برمی‌گردد؛ تنزل سیلقه مخاطب، نبود سلبریتی و چهره شناخته‌شده به‌عنوان بازیگر به‌ویژه در نقش تختی، تبلیغات ناکام و شاید این‌که مخاطب اصلی فیلم مشخص نیست. برای مردم نه سوژه، نه تفکر پشت آن و نه کیفیت آن همه تصویر سینمایی و واقع‌گرایانه مهم نیست، برای آنها لحظه مهم است و سلبریتی و یک کیک پر از خنده.

تاریخ نشر مطلب:
چهارشنبه، ۲۸ فروردین ۱۳۹۸






نظرات کاربران





معرفي فيلم هاي روي پرده