با بدترین فیلم های سال 2017 آشنا شوید

اگر چه در سال 2017 نیز شاهکارهایی مانند «دانکرک» و «زن شگفت انگیز» ساخته شده اند اما برخی از فیلم های ساخته شده در این سال نیز فراتر از فاجعه بوده اند، که تنها باعث سردرد تماشاگران شده اند. .به گزارش شایان فیلم از برترین ها، حقیقت تلخی در دنیای سینما وجود دارد و آن هم این است که هر فیلمی نمی تواند مانند فیلم های خوش ساخت و مشهوری مانند «سرگیجه» یا «همشهری کین» باشد. هر ساله شاهد بوده ایم که شرایط برای بعضی فیلم ها خوب پیش نرفته و اکران این فیلم ها نشان می دهد که این فیلم ها در واقع باری سازندگانشان به یک کابوس فاجعه بار تبدیل شده اند.

اگر چه در سال 2017 نیز شاهکارهایی مانند «دانکرک» و «زن شگفت انگیز» ساخته شده اند اما برخی از فیلم های ساخته شده در این سال نیز فراتر از فاجعه بوده اند، از فیلم های ترسناک بدریخت، تا فیلم های زندگینامه ای غیرواقعی و بلاک باسترهایی که تنها باعث سردرد تماشاگران شده اند. در ادامه ی این مطلب قصد داریم شما را با تعدادی از فیلم های سال 2017 که علی رغم سر و صداهای اولیه به شکست هایی فاجعه بار در گیشه تبدیل شده و به شدت مورد انتقاد منتقدان قرار گرفتند آشنا کنیم.

1-بای بای من

سال 2017 در کنار فیلم های فوق العاده ای در ژانر ترسناک مانند «شکاف» (Split)، «برو بیرون» (Get Out) و «در شب می آید» (It Comes at Night) فیلم های ضعیفی نیز در این ژانر مانند «بای بای من» (The Bye Bye Man) داشت. این فیلم به نویسندگی جاناتان پنر و به کارگردانی استیسی تایتل در ماه ژانویه اکران شد و یکی از منتقدان سینما آن را «توهینی به طرفداران ژانر وحشت» و دیگری «فیلمی شدیداً بدساخت» و «یکی از تریلرهای شبح زده تهی و بی معنی که در تاریخ سینما تماشاگران این ژانر را تا این اندازه ناامید کرده است» توصیف کرده است.بدون شک فیلم «بای بای من» استحقاق این همه اعتراض و انتقاد تند را دارد و به عنوان یک فیلم ترسناک در تمامی معیارها و ترازها شکست خورده است؛ از بازیگری گرفته تا کارگردانی و از فیلمنامه گرفته تا قتل های بدون خونریزی خنده دارش. از همه بدتر این که تمامی داستان های مربوط به شخصیت های شرور فیلم کاملاً بی معنی و بی اساس هستند. از سکه ها گرفته تا قطار و جلوه های ویژه همه چیز خنده دار و شدیداً غیرواقعی است. هیچ کس از داستان فیلم سر در نمی آورد و بدون شک خوشبختانه دیگر دنباله ای از آن ساخته نخواهد شد.

2- بی خواب

فیلم «بی خواب» (Sleepless) به کارگردانی باران بود. این فیلم بازسازی یک فیلم تریلر فرانسوی با نام «شب های بی خوابی» (Sleepless Nights) است اما در حالی که نسخه ی اولیه و فرانسوی فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلم های اکشن ساخته شده در قرن بیست و یکم شناخته می شود اما اقتباس انگلیسی زبان فیلم یکی از بدترین بازسازی های تمام دوران سینما به شمار می آید. علاوه بر این که نمی توان آن را فیلم خوبی دانست بلکه حتی خنده دار نیز نیست. مت زولر سیتز، منتقدی سرشناس، فیلم «بی خواب» را فیلمی خنده دار اما نه به اندازه کافی خنده دار می داند، فیلمی هیجان انگیز اما نه به اندازه ی کافی هیجان انگیز که هیچ شباهتی به نسخه ی فرانسوی خود ندارد.فیلم داستان یک پلیس لاس وگاسی به نام وینسنت با یازی جیمی فاکس را روایت می کند که مقدار قابل توجهی از یک محموله ی کوکائین را از یک قاچاقچی محلی می دزدد و طبیعتاً دنیای تبهکاران از این ماجرا خوشحال نشده و پسر او را می ربایند. در نتیجه جیمی فاکس نقش پدر فیلم های «ربوده شده» (Taken) را به خود گرفته و در کمال ناباوری تلاش های او برای نجات پسرش با وجود یکی از همکارانش با بازی میشله موناگان و زخم ناخوشایند چاقویی که در بدن فاکس وجود دارد ناکام می ماند. در ظاهر داستان فیلم، بسیار امیدوار کننده به نظر می رسد اما بدون شک بهتر خواهد بود که نسخه ی اصلی فیلم را تماشا کنید. این فیلم چنان بی مزه و یکنواخت است که جاستین چانگ از نویسندگان سرشناس روزنامه ی لس آنجلس تایمز ادعا کرده که تماشای این فیلم او را به خواب برده است.

3- کلبه

در سال 2007، ویلیام پی یانگ کتابی تحت عنوان «کلبه» (The Shack) منتشر کرد که به داستانی در مورد اندوه، گناه و خداوند می پرداخت و به یک رمان پرفروش تبدیل شد. 10 سال بعد این داستان با بازی سم ورتینگتون، اوکتاویا اسپنسر و تیم مک گرو به فیلم تبدیل شد. داستان فیلم در مورد شخصیتی به نام مک با بازی ورتینگتون، مردی آمریکایی با لهجه ی استرالیایی است که دخترش توسط یک قاتل سریالی به قتل می رسد. سال ها بعد از این ماجرا او همچنان در تلاش است تا شاید نشانی از قاتل بدست آورد. شرایط زمانی که وی نامه ای مرموز دریافت می کند به شدت تغییر می کند.

در این نامه از او خواسته شده که مک به کلبه ای که دخترش در آن جا به قتل رسیده برود و بعد از ورود به کلبه، مک با اشخاص عجیب و غریبی روبرو می شود. در ادامه ی داستان این افراد سعی می کنند مک را با بخشش و شادی آشنا کنند و در نهایت مشخص می شود که مک نیز پدر خود را به قتل رسانده است. شاید باورکردنی نباشد اما این داستان فیلم «کلبه» است. اگر به دنبال واقعیات و مفاهیم عیمق در مورد دین هستید می توانید به جای این فیلم یه سراغ فیلم های دیگری مانند «سکوت» (Silence) یا «سواره نظام» (Cavalry) بروند. جافری مکناب فیلم «کلبه» را فیلمی تبلیغاتی برای دین مسیحیت در عصر حاضر می داند و اوون گلیبرمن نیز از آن با عنوان «جلسه ی کارت درمانی» یاد می کند. پیتر برادشاو نیز فیلم را توهین کننده دانسته و با عنوان «خداشناسی به زبان بچگانه» آن را خطاب قرار می دهد. در این فیلم هیچ جوابی برای سوال های بزرگی که در مورد زندگی دارید پیدا نخواهید کرد.

4- تصادف

در حالی که فیلم «تصادف» (Collide) بدون شک یکی از بدترین فیلم های سال 2017 به شمار می آید اما این فیلم پر از ستاره های بااستعداد است و نمی توان مشکل را متوجه بازیگردان فیلم ساخت. اما حضور بازیگران سرشناس به معنای این نخواهد بود که یک فیلم ساخته شده ارزش آن همه پولی که به بازیگران مطرحش داده شده را دارد. فیلم «تصادف» که نویسندگی و کارگردانی آن را اران کریوی به عهده داشته داستان یک کلاهبردار جوان با بازی نیکلاس هولت را روایت می کند که پس از این که عاشق یک گارسن با بازی فلسیتی جونز می شود تصمیم می گیرد دست از کارهای خلافش بردارد. اما نامزد محبوب او به پیوند کلیه نیاز پیدا می کند و بدین ترتیب جوان عاشق پیشه ی داستان برای تامین هزینه ی پیوند کلیه محبوبش تصمیم می گیرد برای آخرین بار با رییس مواد فروش پیر خود (با بازی بن کینگزلی) همکاری کرده و مقدار زیادی کوکائین از یک خلافکار معروف و خطرناک (با بازی آنتونی هاپکینز) بدزدد.

متاسفانه داستان فیلم آن چنان بی سر و ته و ضعیف است که حضور بازیگران سرشناس نیز نتوانسته کمکی به موفقیت فیلم بکند. دیوید ارلیچ بخش زیادی از این شکست را به گردن کارگردان فیلم می اندازد که در راهنمایی و بازی گرفتن از بازیگران ضعیف عمل کرده است که به گفته ی او به تولید فیلمی « با اعتبار یک سریال عامه پسند و خلاقیت یک آکهی تبلیغاتی در مورد خودرو» منجر شده است. به گفته ی بسیاری از منتقدان اگر این فیلم را تماشا کنید نظرتان در مورد هاپکینز و کینگزلی که هر دو برنده ی جایزه اسکار شده اند به کلی عوض خواهد شد.

5- همه نگاه ها به من

توپاک شکور یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان دوره ی خود به شمار می رفت و بدون شک زندگی او لیاقت یک فیلم زندگی نامه ای بسیار بهتری از «همه نگاه ها به من» (All Eyez on Me) داشت. فیلم «همه نگاه ها به من» به کارگردانی بنی بوم رابطه ی شکور با مادر معتادش و همچنین رقابت با یک خواننده دیگر و دوستی اش با جادا پینکت اسمیت را به تصویر می کشد. اما در واقع فیلم دوران زندگی حرفه ای این خواننده رپ مشهور را تقریباً نادیده گرفته و به جای پرداختن به عمق زندگی او تنها به برخی حوادث مهم در زندگی او می پردازد. به گفته ی بسیاری از منتقدان این فیلم بیشتر به یکی از مقالات ویکی پدیا شباهت دارد تا یک فیلم کامل و واقعی.

در حالی که بسیاری از منتقدان نظر خوبی در مورد بازی دمتریوس شیپ جونیور در نقش توپراک دارند اما بیشتر این فیلم را به خاطر سناریو و تدوین آن مورد انتقاد قرار داده اند. جدای از این ها انتقاد اصلی به دستکاری ها و تحریفاتی است که در واقعیت ماجراهای زندگی توپاک شکور اعمال شده به ویژه در مورد پرونده ی تجاوز جنسی او.

6- نگهبان ساحلی

فیلم «نگهبان ساحلی» (Baywatch) که بر اساس سریال موفقی در دهه ی 90 با همین نام و با بازی دیوید هسلهاف و پاملا اندرسون ساخته شده داستان دو نجات غریق شوخ و خوش اندام با بازی دواین جانسون و زک افرون را روایت می کند که روزهایشان را در یک ساحل شلوغ و پرماجرا به نجات جان مردم، شوخی کردن و مبارزه با قاچاقچیان می گذرانند.

روی کاغذ این داستان بسیار جذاب و دلفریب به نظر می رسد اما بعد از این که فیلم در ماه می وارد سینماها شد بسیاری از دیدن فیلم پشیمان شده و آن را با جملاتی مانند «نگهبان ساحلی یک فاجعه ی بی مزه است»، «چطور فیلم نگهبان ساحلی می تواند تا این حد بد باشد» و حتی یکی بعد از دیدن فیلم گفته بود:" کمک، کمککککک!". اما دلیل این همه ناامیدی از تماشای فیلم چیست؟ شاید دلیل این باشد که فیلم بیش از حد بر روی شوخی هایی با محوریت اعضای بدن تمرکز کرده است. شوخی های بازیگران از مرز بامزگی عبور کرده و بی مزه شده است و بسیار وقیحانه و غیرقابل قبول به نظر می رسد.

7- دفترچه خاطرات یک بی عرضه: مسافرت طولانی

فیلم «دفترچه خاطرات یک بی عرضه: مسافرت طولانی» (Diary of a Wimpy Kid: The Long Haul) چهارمین قسمت از سری فیلم های مربوط به پسربچه های بدشانس و فلک زده است و خیلی صادقانه بگوییم که اگر فرزندان خود را دوست دارید هیچ وقت اجازه نخواهید داد که این فیلم ها را تماشا کنند. اولین قسمت از این مجموعه فیلم در سال 2010 اکران شد و نمره ی نسبتاً خوبی از سایت روتن تومیتوز گرفت. قسمت های دوم و سوم نیز تقریباً نمرات مشابهی دریافت کردند اما در مورد قسمت چهارم شرایط بسیار بدتر شد.

به گفته ی کریستی لمایر، منتقد سرشناس دنیای سینما «تا زمانی که مجبور نشده اید فیلم چهارم را ببینید نخواهید دانست که سه قسمت اول فیلم دفترچه ی خاطرات یک بی عرضه تا چه حد خوب بوده اند». فیلم چهارم این مجموعه به کارگردانی دیوید باورز داستان سفر خانواده ی هفلی را روایت می کند. در ظاهر آن ها قصد دارند خود را به خانه ی مادربزرگشان برسانند اما شخصیت گرِگ و برارد بزرگ ترش رودریک نقشه ای سری برای حضور یافتن در یک نمایشگاه بازی های ویدیویی دارند. در تمام طول فیلم تنها چیزی که به تماشاگر نشان داده می شود استفراغ شخصیت ها، بطری های پر از ادرار و جوک های بی معنی است که تصور آن ها را هم نمی کنید.

8- جهان زیرین: جنگ های خونین

کیت بکینسیل از سال 2003 در حال بازی در نقش سلن بوده است و برای پی بردن به زمان طولانی پخش این مجموعه فیلم باید بدانید که در این مدت در ایالات متحده سه رییس جمهور آمده و رفته اند و البته اتفاقات بسیار مهم تری نیز افتاده است. به عبارت بسیار ساده وی مدت بسیار زیادی است که در مجموعه فیلم های «دنیای زیرین» (Underworld) بازی می کند و هر یک از این فیلم ها از دیگری بدتر بوده اند.

فیلم «جهان زیرین: جنگ های خونین» (Underworld: Blood Wars) نیز مانند فیلم های قبلی این مجموعه شدیداً فاجعه است. جدای از داستان خنده دار و بی سر و ته فیلم، لباس های نامآنوس بازیگران و دیالوگ های بی معنا مشکلات بسیار دیگری در پرداخت داستان دارد که به هیچ فرانچایز موفقی شباهت ندارد. به نظر می رسد که بکینسیل بهتر است دست از بازی در نقش سلن بردارد و به دنبال بازی در فیلم های بهتری باشد.

9- مومیایی

از زمانی که فیلم های «مرد آهنی» (Iron Man) در سال 2008 وارد سینماها شده و با استقبال غیر منتظره ای روبرو شد، استودیوهای فیلم سازی نومیدانه تلاش کرده اند مدل مارول را تقلید کنند. اما کمپانی یونیورسال با ساخت فیلم «مومیایی» (The Mummy) دست تمامی فرانچایزهای گذشته در سرهم کردن داستان های بی معنی را از پشت بسته است. این فیلم در زمینه ی فروش در سینماهای داخلی ایالات متحده به معنای واقعی کلمه یک شکست مفتضحانه بود و به شدت مورد انتقاد بی سابقه ی منتقدان قرار گرفت. بسیاری صحنه ی ماجراجویانه اول فیلم را بسیار بی مزه توصیف کرده است.

بسیاری از بازی های بازیگران سرشناس در فیلم ناامید شدند. سناریو فیلم هم به طور مشخص از فیلم های دیگر وام گرفته است. اما بدتر از همه این که این فیلم قصد دارد یک دنیای سینمایی را در عرض دو ساعت نشان دهد که امکان به تصویر کشیدن آن حتی در چندین فیلم نیز سخت خواهد بود. فیلم به وضوح قصد دارد بنیانی را برای ساخت قسمت های بعدی فراهم کند اما داستان فیلم جایی برای این موضوع ندارد.

10- تبدیل شوندگان: آخرین شوالیه

بالاخره مایکل بی موفق شد بدترین فیلم فرانچایز «تبدیل شوندگان» را بسازد. حتی حضور ستاره سرشناسی مانند انتونی هاپکینز نیز نتوانست این فیلم را نجات دهد. فیلم تنها در جلوه های وِیژه ی تصویری خلاصه می شود و ربات های بزرگی که با اشکال عجیب و غریب و قابل انعطاف خود دائماً به جان هم می افتند.

پیرتر تراورز از مجله ی رولینگ استون، فیلم «نبدیل شوندگان: آخرین شوالیه» (Transformers: The Last Knight) را «مسموم ترین فیلم سال 2017» می نامد. اما روی هم رفته هیچ تفاوتی با فیلم های قبلی مجموعه «تبدیل شوندگان» نداشته و همان پیام ها و داستان های کلیشه ای را تکرار می کند. نبردهای همیشگی و تکراری، عشوه گری زنان، مسخره کردن اقلیت های نژادی و البته همان فروش های همیشگی در باکس آفیس البته این دفعه کمی کمتر.

تاریخ نشر مطلب:
پنجشنبه، ۳۰ شهریور ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده