چرا «مالاریا» فیلم خوبی نیست؟!

جمشید خاوری: این درست است که فیلم «مالاریا» در چند جشنواره ی داخلی و خارجی، جایزه گرفته اما دلیل محکمی برای خوب بودنِ فیلم نیست. پرویز شهبازی که با «نفس عمیق» نام خود را به عنوان یک فیلمساز صاحب اندیشه مطرح کرد و با «دربند» تثبیت نمود؛ حالا در آخرین ساخته اش چند گام عقبگرد داشته است.

«مالاریا» قصه اش زود و به موقع شروع می شود. دو جوان که بعدها می فهمیم از خانه فرار کرده اند به تهران می آیند و طبق الگوی این نوع فیلمها تماشاگر انتظار دارد که فیلمنامه نویس، شخصیت های مکمل و داستانک های فرعی جذاب وارد قصه کند و تصویری از تهران امروز را ارائه دهد اما این اتفاق نمی افتد و فیلم از دقیقه ی بیست، مسیر دیگری پیش می گیرد که حوصله تماشاگر را سر می برد...

فیلمساز در بیان خواسته ها و مسایل مربوط به جوانان، به شدت اسیر پراکنده گویی می شود و نمی تواند از این مسایل به طور دراماتیک در خدمت قصه اصلی اش استفاده کند. درک نشدن جوانان توسط والدین، هنرمندان فقیر، بیکاری و بی هویتی جوانان، مناسبات زشت اجتماعی و مشکلات لاینحلی مثل وام و مسکن  و کار که وجودشان در حد شعار است، هیچ گرهی نه از داستان فیلم و نه از ذهنیت تماشاگر باز نمی کند.

 شخصیت ها پا در هوا هستند و حتی تکلیف دو کاراکتر اصلی فیلم نیز با هم معلوم نیست. دلیل آن همه فداکاری آذرخش روشن نمی شود، همانطور که پیشینیه و علت فرار شخصیت های اصلی معلوم نیست. شخصیت های مکمل مثل آزاده نامداری (که بهتر است کلا دور بازیگری را خط بکشد!) و پدر و برادرهای حنا هم کارکردی ندارند و فیلمساز نتوانسته به عنوان مثال از حضور آنها برای ایجاد تعلیق در طول فیلم استفاده کند.

پایان فیلم هم که به تقلید از فیلمهای این مدلی یک «پایان باز» است؛ پازلِ عنوانِ بدترین فیلمِ پرویز شهبازی را کامل می کند!

تاریخ نشر مطلب:
پنجشنبه، ۰۴ آبان ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده