تحلیل فیلم «برادرم خسرو» از منظر نظریۀ روان درمانیِ وجود

امید رنجبر

 

چو آگاهی آمد به بازارگاه       که خسرو بر آن گونه برشد تباه

به شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دستبرد می زنم تا تاریخ برادرکُشی را بیشتر دریابم. چند بیتی از شاهنامه را بر می گزینم، ابیاتی را که به نظر می آید حس فیلم را زیباتر می توانند بیان کنند. جای جای شاهنامه حاکی از تقابل برادرهاست. افراسیاب و اغریرث. کیخسرو و فرود. رستم و شغاد. برادرانی که هم به یکدیگر عشق می ورزند هم نفرت. از سویی عشق مادرانه رسوخ می کند به درون دل برادر، از سویی دیگر هرس و طمع پدرانه برای حفظ قدرت عاملی است برای حسادت به برادر. همان طور که در شاهنامه می بینیم آمده:    

 برادر به من نیز ماننده بود              جوان بود و همزاد و فرخنده بود

اما ترس از نیروی شورشگر برادر، فردوسی را بر آن می دارد تا در تناقض با بیت فوق چنین ابیات تأمل برانگیزی را بسراید:

برادر زتیرش بترسید سخت             بیامد سپر کرد تن را درخت

درخت و برادر بهم بر بدوخت              بهنگام رفتن دلش بر فروخت

حال فیلم را بنگریم تا این جدال ازلی – ابدی میان برادرها را در جهان امروزی بهتر درک کنیم. برادرم خسرو بر اساس تضادهای میان دو برادر به لحاظ خصلت های روانشناسی پیش می رود.

ناصر برادر بزرگتر، درونگراست، خسرو برونگرا.

ناصر واقع بین و حس گرا، خسرو خیالباف و شهودگرا.

ناصراندیشه می ورزد، خسرو احساس می ورزد.

ناصر وقایع پیرامونش را قضاوت می کند، خسرو آنها را به ادراکش وا می گذارد.

 ناصر جدی است و خسرو شوخ طبع. ناصر متعهد، محافظه کار و اصولگراست، خسرو بی نظم، آزاد و مسئولیت ناپذیر.

ناصر آینده نگر و مقتصد، خسرو خوش گذران و ولخرج.

ناصر صفرای ناشکیبا، خسرو سودای مالیخولیا.

ناصر برج زهرمار، خسرو شاد و شنگول.

ناصر پدری سرسخت، خسرو جوانی سرمست.

ناصر پزشکی روش گشا، خسرو نوازنده ای دل گشا.

یکی شورِ شور است و دیگری شیرِ شیرین.

یکی با قانون و چارچوب با دیگران رفتار می کند و آن یکی بی پروا و رها به دیگران مهر می ورزد.

یکی زئوسِ حاکمِ جاه و جانان، دیگری پوسیدونِ مخربِ خط و طغیان.

حال اگر بخواهیم تضادها را برشماریم تا بی نهایت رفته ایم و آنگاه نشاید که به خود فیلم مجالی نهیم.

ناصر از کهن الگوی روانشناختی زئوس پیروی می کند. او خواسته های خود را به دیگران تحمیل می کند. همواره خواستار رسیدن به موقعیت یا قدرت والاتر است. نیاز به تثبیت سلطنت نیروی پیش برنده مرد زئوسی است. ترغیب برای پدر شدن و بهترین ها را برای فرزند خویش خواستن، رویای سلطنتی این گونه مردان است. زئوس تمایل دارد فرد احساسی را از قلمروی خود اخراج کند چون خودش به دور از هر نوع عاطفه ای کلیت جهان را می بیند و برعکس فرد احساسی جزئی نگر است، کما اینکه خود بزرگ بینی گرداب مرگبار زئوسی هاست.

خسرو نیز به پیروی از کهن الگوی روانشناختی پوسیدون، آشفته کننده طبیعت و ذات بشر است. او احساسات شدید شخصیتی خویش را دچار طغیان می کند و عقل را از سر می برد. با نیروی عظیم و مخرب، هر آنچه را که بر سر راهش قرار دارد، از بین می برد. مرد پوسیدونی وقتی که تحریک می شود به طور غریزی و احساسی واکنش نشان می دهد. همواره از ضمیر فراخودآگاهش طوفان به پا می کند و کمی بعد، آرام می گیرد اما دوباره می غرّد و مرزها را در می نوردد. هم خشمگین است و هم مهربان. هم جنگ را می طلبد و هم صلح را می جوید.

خسرو، خلقیاتش مبتلا گشته به اختلالات دو قطبی. قطب مقابل افسردگی. حملات نابسامان مانیا و شیدایی. داستان فیلم هم سعی دارد همین علائم را نشانمان دهد. خسرو در اولین برخورد بسیار جذاب و دلنشین به نظر می رسد. او پرحرف است و بذله گو. بانشاط است و پرتحرک. سرگرم کننده اما گاهی شدیداً آشفته. گاهی سرخوش، گاهی غمگین. گاهی خونسرد و افتاده، گاهی خشن و پرخاشگر. یا کلاً بی خواب است یا تمامِ روز و شب خوابِ خواب.

برادرم خسرو را با «زنی تحت تاثیر» ساخته جان کاساوتس آمریکایی مقایسه کنیم. در آن فیلم هم ما با شرح حال زنی که گرفتار اختلال دوقطبی است، مواجه می شویم. رفتارهای عجیب زن داستان «جنا رولاندز» در داخل خانه، همسرش «پیتر فالک» را بر آن می دارد که اقدام کند به پرخاشگری و ضرب و شتم. گاهی زن بسیار آرام و خونسرد و با متانت حرف می زند، گاهی بسیار پرشور و شعف و همراه با صمیمیت رفتار می کند. گاهی در خانه مهمانی به راه می اندازد و کودکان همسایه را به خانه دعوت می کند و همانند آنها بازی گوشی می نماید، اما گاهی بچه های خودش را به فرد دیگری می سپارد و تنها در خانه خود موسیقی کلاسیک گوش می دهد تا در خلوت خویش فرو رود. گاهی او تمایل شدید حسی و عاطفی به شوهرش نشان می دهد، گاهی از او روی بر می گرداند و خیلی سردمزاجانه همسر را پس می زند. داستان فیلم نیز بر اساس همین نوسانات روحی و روانی شخصیت زن پیش می رود. یعنی تشریح فراز و نشیب های یک زن مبتلا به اختلال دو قطبی. دو قطبی به معنای از حد اعتدال خارج شدن. افراط و تفریط کردن. بالا و پایین رفتن. تا سرحد هر چیزی پیشروی کردن و دوباره بازگشتن به حالات عادی و معقول. همین بالا و پایین شدن حالات روانی، حاوی یک ساختار سینوسی در درام است. ساختار سینوسی مبتنی است بر شخصیتی که هرگز در یک نقطه مرکزی و تعادلی جایگزیده نمی شود بلکه کاملاً در حال اوج گرفتن و فرود آمدن است. گرانیگاهی به لحاظ روانشناختی برای این نوع شخصیت ها وجود ندارد. نویسنده از ابتدا فرض می کند که پروتاگونیست یک انسان غیرنرمال است که نسبت به سایر افراد نمی تواند کنش های عاقلانه و متناسب با عرف جامعه از خود بروز دهد. بنابراین نمی توان به دنبال اتفاقی بود که وضعیت زندگی او را تغییر دهد چون این اتقاق به عنوان جراحت پیش داستان روی داده و تماشاگر از شروع داستان می بایست پیامدهای ناشی از یک روان زخم تاریخی که به درون شخصیت راه پیدا کرده را مشاهده کند. در «زنی تحت تأثیر» شوهر نماد نیروی سرکوبگر است که هم به همسرش پرخاش می کند و با وی برخورد فیزیکی دارد و هم از سر عشق به او مهر می ورزد و دردهای زن را تسکین می دهد. در واقع نیروی سرکوبگر در تقابل فرد دوقطبی، حالت انعطافی به خود می گیرد. در عین حال زن نماد نیروی تحریک پذیر است. بر اساس هر کنشی از اطرافیان یا هر رویداد بیرونی واکنش تند و پر از تشویش از او سر می زند. ابتدا نیروی تحریک پذیر خود را قدرتمندانه و غیر قابل مهار نشان می دهد. گویی هیچ کنترلی برای رام کردن این فرد وحشی وجود ندارد. نیروی تحریک پذیر سعی می کند دلربا، جذاب و احساساتی جلوه کند. اغلب مردم جامعه به سوی نیروی تحریک پذیر جذب می شوند. چون موجب شادی و سرگرمی یک جمع دوستانه می شود. اما برخلاف نیروی تحریک پذیر، نیروی سرکوبگر تا جا دارد مانع پیشروی فرد جذاب و شوخ طبع جلوه می کند. این مسئله نه به لحاظ حسادت بلکه به لحاظ تهدید و ویرانی ایجاد می شود. فرد سرکوبگر همواره تلاش می کند ذوق و شوق فرد جذاب و احساسی را به هر بهانه ای اخته کند. براین اساس نیروی تحریک پذیر نمی تواند بر اوضاع پیرامون خویش تسلط پیدا کند. چون بیش از اندازه ناآرام و شورشگر است. نیروی تحریک پذیر در جوانان شایع است، نیروی سرکوبگر بیشتر در پدران میانسال. اغلب پدران ما با سرکوب سعی می کنند استحکام خانواده را قوت بخشایند و حد و مرز اخلاقی و رفتاری اعضای خانه را تعیین کنند. در فیلمِ احسان بیگلری، ناصر بهانه ای ندارد جز اینکه در پاسخ به دیگران بگوید: "توهم توهم". تنها استدلال او در برابر ادعاهای اطرافیانش که از او آسیب دیده اند همین است. ناصر خودش را توجیه می کند. چگونه توجیه می کند؟ با توهم توطئه. متوهم خواندن دیگران استراتژی سلطه گران است. در جهان سیاست نیز به همین شکل است. ردپای توطئه با رنگ و لعاب توهم پاک می شود. بگذریم. ناصر برای فرار از پذیرفتن مسئولیت اعمال نابخردانه اش، چاره ای جز ایجاد مانع، اخته کردن و سرکوبی ندارد. اینکه در گذشته او اجازه نداده خسرو برای ادامه تحصیل به فرانسه مهاجرت کند. اینکه میترا را باردار کرده تا نتواند از خانه بیرون بیاید و به شغل مورد علاقه اش بپردازد. همه این نشانه ها، ناشی از نیروی سرکوبگرانه ناصر است. ریشه های نیروی تخریب گرانه و طغیانگر خسرو در نیروی سرکوبگرانه ناصر است. سرکوب چیزی جز تشویش و روان پریشی به بار نمی آورد.      

در ادامه کمی به علت و معلول های بین صحنه های فیلم بپردازیم. در روانکاوی، اصل علیت به معنای انکار اصل اراده است زیرا احساس، اندیشه و عمل فرد وابسته به نیروهای خارجی فرد است و در نتیجه او را از مسئولیت و احساس گناه می رهاند. خسرو در موقعیت هایی گرایش شدیدی به هجوم دارد. این رفتار نشان می دهد پرخاشگری، واکنش سازی ای است برای پنهان ساختن آرزوی وابستگی شدیدی که به دلیل ترس از طرد به بیان در نیامده. از این رو، برادرم خسرو پرسش های جدی ای طرح می کند:

خسرو چگونه به این شرایط رسیده؟

چه عواملی موجب شده او دوقطبی شود؟

ریشه های بیماری های او در چیست؟

برای یافتن پاسخ باید به گذشته خسرو رجوع کنیم. اما خود فیلم این گذشته را نشان نمی دهد. پس ناچار است به ساختن گذشته بپردازد. خسرو واداشته می شود که خاطرات تجربه شده را که سرکوب شده اند، به یاد آورد. یعنی شکل دادن به آنچه فراموش شده و فقط رد پایی از خود برجای گذاشته یا به عبارت درست تر، ساختن آن گذشته پر از سرکوبی و اختگی. بازسازی امیال سرکوب شده گذشته مانند نبش قبر یک موجود مُرده ی مدفون زیر خاک است. جسد را بیرون می کشی تا دوباره تشخیص دهی علت مرگش چه چیزی می توانسته باشد. خودِ فیلم نیز به مثابه یک درمانگر روانکاو، اجزای تکه تکه بیمار روانی را کنار هم می چیند و بازسازی می کند. اروین یالوم در «روان درمانی اگزیستانسیال» به نقل از فروید می نویسد:

درمانگر روانکاو با شکل دادن به نمایی از گذشته بیمار و یادآوری واقعی گذشته ها، به نوعی عاملِ بازسازی و دوباره زنده شدن شخصیت گذشته اوست. بازسازی گذشته به مثابه یک نظام توضیحی، در ارتباط تنگاتنگ با مرام جبرگرایانه ی اوست. همه رفتارها و تجربیات روانی، نتیجه وقایع پیش از خودند، وقایعی که ماهیتی محیطی یا غریزی دارند.

بنابراین برادرم خسرو فیلمی است که خود نقش یک روان درمان را بازی می کند. فیلمساز یک بیمار دوقطبی را شبیه سازی کرده و عناصر به وجود آورنده این موقعیت را از گذشته وی وام گرفته و به حال منتقل کرده. چند نمونه از صحنه های مهم فیلم را بررسی کنیم و علیت آن را موشکافی. در فیلم نامه نویسی اغلب نویسنده با تکنیک کاشت و برداشت، روابط علیتمندی کنش ها را ایجاد می کند. در نیمه اول فیلم کاشت صورت می گیرد، در نیمه دوم برداشت. یکی از کاشت های جالب فیلم این است که ناصر نصف قرص آرام بخش را می خورد و ساعت کوکی اش را تنظیم می کند تا به موقع از خواب بیدار شود. برداشت این صحنه موقعی رخ می دهد که ناصر از همان قرص سه چهار عدد درون لیوان آب حل می کند و به خوردِ خسرو می دهد. قرصی که شدیداً خواب آور است و امکان دارد آدم را تا چند روز بر روی تخت بخواباند. در واقع ناصر در مورد شرایط و منافع خویش تا می تواند احتیاط می کند و محافظه کاری را سرلوحه عمل خویش قرار می دهد اما برای رام کردن و کنترل پرخاشگری خسرو، او حصر روح را بر می گزیند و برادر را مبدل به یک جسم بی جان می نماید. همه این کنش ها به خاطر ترس از شورشِ ویرانگر خسروست.

نمونه دیگری از کاشت های کلیدی فیلم جایی است که خسرو هنگام آمدن از رشت به تهران، یواشکی از خواهر فیلمبرداری کرده و موقع تماشای کلیپ، خطاب به میترا می گوید:

"وقتی حواست نیست، خودِ خودتی".

جمله ای که در نگاه اول عجیب و کمی به دور از متن ماجراست. اما این جمله کارکرد و تأثیرگذاریش را جایی نشان می دهد که خسرو قرار است چمدانش را ببندد و رو به دوربین موبایل به خواهرش اعتراض کند که چرا با او چنین رفتارهایی شده اما گویی دوربین ساعت ها مشغول رکورد کردن تمام اتفاقات بعد از تشویش ها و هجوم های کوبنده خسرو بوده و هیچ کسی از روشن بود رکوردِر موبایل آگاهی نداشته. برداشت از این کنشِ سلفی (Selfie) دقیقا در مرحله بستار داستان خودش را نشان می دهد. در آخرین صحنه وقتی خواهر و برادر، خسرو را به رشت باز می گردانند اینبار تصویر رکورد شده گوشی موبایل حاکی از واقعیتی است که در آن ناصر در حال بستن دست و پای خسرو می باشد. "وقتی حواست نیست، خودِ خودتی" واقعیت دورو بودن شخصیت ناصر و کتمان هایش سابقش در این صحنه به طور کامل برای خسرو عیان می شود. پایان برادرم خسرو گواهی است بر آغاز یک منازعه عمیق تر و چالش برانگیزتر که ما تماشاگران تنها به قوه حدسیات مان می توانیم سرنوشت نهایی شخصیتها را ترسیم کنیم. فیلم در حال اتمام است، آنچه که ما از فیلم دیده ایم به نوعی رام شدن پوسیدون به دست زئوس بود اما بعد از این، یک شورش هولناکتر در کمین است. شورش کهن الگوی رب النوع پوسیدون علیه کهن الگوی رب النوع زئوس. بالاخره خسرو انتقام سختی از ناصر خواهد گرفت.

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، -۱۰۹ فروردین -۶۲۱






نظرات کاربران




    وحید ۰۸:۵۰ - ۹۷/۰۸/۱۴

    شما خیلی احساسی باقضیه برخورد کرده اید نه از بیماری شیدایی اطلاع داری حتی به خودت زحمت نداده ای یک مقاله درباره ان بخوانی !ونه در باره رفتار با این بیماران رفتار خواهر خسر وجنبه عملی وواقعی ندارد وکاملا تصنعی است بر عکس رفتار ناصر درمانگرایانه است در ضمن فیلم اقتباسی از یک فیلم امریکایی است


معرفي فيلم هاي روي پرده