نقد فیلم«جشن دلتنگی»/ ترکیبِ پیام و شعار!

رضا صائمی: واقعیت این است که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی که متخصصان علوم ارتباطات از آن نه به عنوان زندگی مجازی که به زندگی دوم یاد‌ می‌کنند، فارغ از تأثیر و تأثرات اجتماعی و فرهنگی که در جامعه امروز ما داشته و سبک زندگی تازه‌ای با مسائل خاص خودش را برای شهروندان ایجاد کرده است، واجد ظرفیت‌های دراماتیکی هم بوده و‌ می‌تواند بستر شکل‌گیری قصه‌های گوناگونی شود.

از این منظر‌ می‌توان جشن دلتنگی را گامی سینمایی در به تصویر کشیدن زیست-جهان مجازی و تأثیر آن بر مناسبات زندگی واقعی دانست. اما مشکل اصلی فیلم در این است که نتوانسته همین مؤلفه‌ها و سوژه‌ها را دراماتیک کند و آن را در قالب قصه‌ای تمام‌عیار روایت کند. در واقع فیلم فاقد فرازوفرودهای دراماتیک است و تخت و خسته‌کننده به نظر‌ می‌رسد و صرفاً اشاره‌ای است به همان حاشیه‌هایی که در اطراف زندگی مجازی شکل‌ می‌گیرد. اگرچه همه قصه با این سوژه صورت‌بندی نشده و آن‌چه مفهوم محوری فیلم است، قصه تنهایی انسان مدرن است که به دلایل و اشکال مختلف در سه اپیزود فیلم، بازنمایی و روایت‌ می‌شود. در واقع فیلم با توجه به کشش دراماتیکی که دارد بیش‌تر با فیلم کوتاه یا مستند تناسب دارد و یک فیلم داستانی بلند با این سوژه به مصالح داستانی بیش‌تری نیاز داشت.

فارغ از اپیزودیک بودن فیلم، تعدد شخصیت‌هایی که به نظر‌ می‌رسد خیلی از آن‌ها اضافه‌اند و کمکی به پیشبرد قصه نمی‌کنند موجب شده است که نوعی سردرگمی و عدم انسجام روایی در فیلم محسوس باشد. جشن دلتنگی به‌شدت پیام‌زده است و حتی به نظر‌ می‌رسد فیلم‌ساز دچار نوعی ذوق‌زدگی نسبت به سوژه و طرح آن در سینماست. همین نگاه موجب شده است که رویکرد انتقادی فیلم، لحنی شعارزده به خود بگیرد. اوج این اغراق و افراط را می‌توان در سکانسی ردیابی کرد که محسن کیایی به بالای اتومبیلی‌ می‌رود و درباره زندگی در فضای مجازی و تنفرش از آدم‌ها و زندگی واقعی‌ می‌گوید.

فیلم‌ساز قصد داشته است استحاله انسان امروز در شبکه‌های اجتماعی را به مثابه یک گزاره انتقادی به تصویر بکشد اما قصه‌هایی که برای این هدف طراحی شده، قدرت بازنمایی این مفهوم را به اندازه کافی ندارد و فیلم در سطح باقی‌ می‌ماند. گره‌هایی هم که در درون هر قصه شکل گرفته و رمزگشایی‌ می‌شود قوام لازم را از حیث روان‌شناختی و باورپذیری مخاطب نداشته و در واقع آن‌چه ساده است، پیچیده و آن‌چه پیچیده است، ساده‌انگارانه روایت‌ می‌شود. ساختار اپیزودیک فیلم به شکل درهم‌تنیده و غیرمنفک انتخاب شده است اما هیچ نقطه مشترکی ندارد و در یک کانون مشخص به هم نمی‌رسد. همه این عوامل موجب شده تا مخاطب احساس کند با قصه‌های پراکنده و نامنسجمی روبه‌روست که خط و ربط آن‌ها را درنمی‌یابد یا دست‌کم خیلی تحت تأثیر آن‌ها قرار نمی‌گیرد. خیلی از مواقع، داستان شخصیت‌های فیلم شروع نمی‌شود یا تقاطعی بین آن‌ها وجود ندارد و این شکل روایت البته به شخصیت‌پردازی فیلم هم لطمه زده است و بیش‌تر با تیپ‌هایی مواجه هستیم که فاقد قدرت ارتباطی با مخاطب هستند. به این موارد اضافه کنید تعداد بازیگران فیلم را که‌ می‌تواند برای تماشاگر وسوسه‌کننده باشد اما به دلیل همان عدم شکل‌گیری درام و شخصیت، بازی‌های چشمگیر و به‌یادماندنی هم از بازیگران نمی‌بینیم. صحنه‌های اضافه یا پردازش‌نشده‌ی فیلم کم نیست که اگر در یک تدوین مجدد این اضافات گرفته شود با فیلم شسته‌رفته‌تری مواجه خواهیم شد.

اگر سویه اجرایی و فرم فیلم را کنار بگذاریم، مضمون جشن دلتنگی یک نیاز سینمایی بوده است که پوریا آذربایجانی به موقع سراغ آن رفته است؛ ضمن این‌که طبقات اجتماعی مختلفی را برای طرح این قصه برگزیده است که هر کدام به دلایلی با تنهایی و عوارض آن دست‌به‌گریبان‌اند و‌ می‌توان ردپایی از نوعی جامعه‌شناسی روابط اجتماعی را در آن دید؛ گویی همه از قرار گرفتن در موقعیتی که هستند ناراضی‌اند؛ یا از جامعه‌ می‌گریزند یا از خودشان؛ یا به تکنولوژی پناه‌ می‌آورند یا به دیگری؛ و در همه این موارد نیز با ناکامی و سرخوردگی مواجه‌ می‌شوند. در فیلم با شکل‌های مختلفی از کاربرهای این شبکه مجازی اعم از سلبریتی، مانند جهان (محسن کیایی)، تازه‌واردهایی چون افسانه (پانته‌آ پناهی‌ها) و رضا (بهنام تشکر)، الگوگیرنده مثل شخصیت لاله (مینا ساداتی)، هویت دروغین سارا (ساغر قناعت) و... آشنا‌ می‌شویم که هر کدام بخشی از واقعیت‌های جهان مجازی و واقعی را بازنمایی‌ می‌کنند. رویکرد فیلم نیز آسیب‌شناسانه است که اگرچه فی‌نفسه امر بدی نیست اما باید یک مسأله را به‌ویژه در روایت سینمایی پدیده‌های جدید اجتماعی یا فناوری‌های نو در نظر داشت. اگرچه ورود خیلی از تکنولوژی‌ها به‌ویژه فناوری‌های ارتباطی می‌تواند تهدیدآمیز باشد و از حیث فرهنگی و رفتاری، آسیب‌هایی در پی داشته باشد، اما همیشه نباید تهدیدها را برجسته کرد و فرصت‌ها و امکانات و رفاهی را نادیده گرفت که این تکنولوژی‌ها برای جامعه‌ به همراه می‌آورند. از این رو‌ می‌توان این انتقاد را هم به جشن دلتنگی وارد کرد که فقط تهدیدها و نقاط سیاه و آسیب‌پذیر را هدف گرفته و کارکردهای مثبت شبکه‌های اجتماعی را نادیده گرفته است. اگر قرار است سینما آینه‌ی تمام‌نمای جامعه باشد باید همه واقعیت را نشان دهد نه بخشی از آن را؛ و تازه بر اساس آن دست به نتیجه‌گیری کلی بزند.

ذوق‌زدگی در خصوص سوژه‌ای که در سینمای ایران تازگی دارد، موجب شده است جشن دلتنگی با وجود سوژه جذابش، دچار پرگویی شود و حاصل این پرگویی، فقدان یک حرف روشن یا همان مفهوم و پیام فیلم است. همان طور که از نام فیلم پیداست دلتنگی و تنهایی مفهوم محوری فیلم است و وقتی واژه جشن را به آن اضافه‌ می‌کنیم، کنایه‌ای است به این‌که ما چیزی را جشن گرفته‌ایم که نه موجب شادی که موجب رنج و غم ماست. فیلم در نهایت رستگاری و رهایی از این وضع را ارجاع دوباره به گفت‌وگوهای چهره‌به‌چهره و انسانی، و برجسته کردن بُعد عاطفی این روابط می‌داند؛ و مخاطب را به با هم بودن و حرف زدن بیش‌تر دعوت‌ می‌کند. از سر اتفاق این مضمون و پیام فیلم با شعار امسال سازمان جهانی بهداشت نیز هم‌خوانی و هم‌سویی پیدا کرده است که بر این تأکید کرده که «بیش‌تر با هم حرف بزنیم، افسردگی بیداد‌ می‌کند.» فیلم البته‌ می‌تواند اقشاری از مخاطبان را نسبت به پیام خود تحت تأثیر قرار دهد و تلنگری برای آن‌ها باشد و فارغ از یک‌سویه بودن نگاه آن در بازنمایی مضمون، حرف‌های خوبی برای گفتن دارد اما فقدان فرم منسجم و ساختار دراماتیک مناسب، موجب شده تا قصه‌ها در ذهن و جان مخاطب ناتمام بماند و فیلم نتواند پیام خود را در صورت نمایشی و دراماتیزه آن به تماشاگر عرضه کند. با این حال باید پذیرفت که طرح این سوژه در سینمای ما هنوز تازه است و به تجربه‌های بیش‌تری در پرداخت و روایت نیازمند است.

تاریخ نشر مطلب:
چهارشنبه، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده