نقد فیلم «گرگ بازی»/ سردرگم و بی سر و ته!

محمدامیر جلالی : عباس نظام دوست که پیشتر با سِمت دستیار کارگردان در فیلم‌هایی همچون «ارغوان» و «شبانه روز» حضور داشته است، در اولین فیلمش سعی کرده به سراغ چیزی برود که جایش در سینمای این روز‌های ایران خالی است. آن هم ساختن فیلمی بر اساس ژانر است. فیلم گرگ بازی از فضا سازی‌هایش گرفته تا حال و هوای قصه‌، به نظر می‌رسد ما را به تماشای یک فیلم معمایی سوق می‌دهد اما برخلاف جلوه‌های بصری‌اش و موسیقی‌های استفاده شده در دل فیلم، فیلمنامه ایراداتی دارد که مخاطبش را با این فضا همراه نمی‌کند. گرگ بازی، قصه‌ای است بر اساس بازی Mafia که از این بازی سرنخ می‌گیرد و به روابط آدم‌های حاضر در آن می‌پردازد. ضمن در نظر داشتن این نکته که فیلمِ «گرگ بازی» فیلم اول این فیلمساز است، به تماشای آن در سینماها بروید و در ادامه نقد مفصل‌تری از فیلم بخوانید.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم لو می‌رود

فیلم از لحظه شروع تیتراژ سعی دارد قرار داد فضایش را بنا بگذارد. اسامی بازیگران به همراه سایر عوامل سازندگان فیلم به صورت دایره وار بر تصویر نقش می‌بندند تا شاید به مخاطب بگویند همه در یک بازی حضور دارند. به نوعی مخاطبانی که هم به تماشای فیلم آمده‌اند ناظر بر یک بازی هستند. به محض شروع فیلم، از تصاویری با تم قهوه‌ای و کنتراست زیاد به همراه یک موسیقی راز آلود در خانه‌ا‌ی قدیمی، یک فضای مرموز را متصور می‌شویم. پرستو (با بازی نگار جواهریان) خواب ترسناکی را که دیده تعریف می‌کند تا زمینه‌‌ساز اتفاقات پیش رویشان شود. یک شروع خوب را شاهد هستیم که نوید یک داستان جذاب را می‌دهد. ما به عنوان مخاطب منتظر هستیم تا به زودی قصه‌ی اصلی که به نظر می‌رسد بر محوریت گرگ بازی شکل خواهد گرفت شروع شود و درگیر فیلم شویم. اما در عوض شاهد یک معرفی طولانی با تعداد زیادی شخصیت هستیم که هیچ کدامشان در ذهن نمی‌مانند. به طور مثال، از رابطه مهران (با بازی سعید چنگیزیان) و همسرش لیندا چیز زیادی دستگیرمان نمی‌شود. اطلاعاتی هم که از گذشته آنها به ما داده می‌شود فراتر از دیالوگ‌هایی که در زمان حالشان می‌شنویم نیست. یا نمونه دیگری از فلش بک‌ها، ماجرای دستگیری کاوه است که هیچ کمکی به پیشبرد قصه نمی‌کند. چرا که در ادامه هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌شود و در شخصیت پردازی کاوه نیز تاثیری ندارد.

 وقتی بازی شروع می‌شود، مخاطب نمی‌داند نسبتش با این بازی چیست. شخصیت‌ها را خوب نشناخته است. نمی‌داند چه چیز باید از تماشای این بازی جذبش کند. در واقع مخاطب از ابتدا نگران هیچ کدام از شخصیت‌ها نیست و گرگ بودن یا نبودن هرکدام برای او اهمیتی ندارد. میزانسن مشخصی نیز برای حرکت بازیگران در طول بازی شاهد نیستیم. اکثرا بدون دلیل از سرجایشان بلند می‌شوند و در محیط پرسه می‌زنند. تنها نکته‌ای که در قاب بندی بارز است، تفاوت موقعیت نشستن دکتر (با بازی علی مصفا) و همسرش هما (با بازی هانیه توسلی) با دیگران است. این دو در کنار هم با لباس‌های سیاه کاملا از بقیه متمایز شده‌اند و توجه مخاطب را به خود جلب می‌کنند. دکتر اکثرا در بک گراند نماها‌ی دیگران حضور دارد و حضورش نشانی از احاطه کردن این آدم‌ها را القا می‌کند.

فیلم در واقع از زمانی که برق می‌رود و مینا (با بازی سهیلا گلستانی) در حیاط، مرد دیگری به نام مرتضی را می‌بیند، تازه شروع می‌شود. هرچند در معرفی مرتضی، کارگردانی خوبی را شاهد نیستیم و حضور ناگهانی‌اش تاثیر لازم را نمی‌گذارد. مرتضی به راحتی می‌تواند همه را مجاب کند که به طبقه‌ی بالا بیایند و بازی را آنجا ادامه دهند. در اینجا این پرسش به وجود می‌آید که چرا این شخصیت‌ها باید به او اعتماد کنند؟ آیا به اندازه کافی در فیلمنامه باهوش در نظر گرفته شده‌اند؟ به عنوان مثال شخصیت پرستو به عنوان کارگردان این تئاتر قدری ساده لوح پرداخت شده است. از هیچ چیز اطلاع ندارد و کنجکاوی‌های لازم را در مورد دکتر نکرده است. اصلا از دکتر چقدر می‌دانیم؟ جز اینکه در چند فلش بک، ملاقات او را با پرستو در فضایی سراسر سفید با صندلی‌هایی قرمز رنگ شاهد هستیم که کاملا خطرات آینده را درباره این شخصیت هشدار می‌دهد. اما هیچ اطلاعی از پیشینه این آدم نداریم! از مرتضی هم همینطور. حُسنش این است که حداقل از اینجا به بعد قدری بیشتر درگیر این بازی می‌شویم. حال دیگر بازی مافیا برایمان در حد یک بازی ساده نیست.

اوج این اتفاق زمانی است که هما با تلاش زیاد سعی می‌کند سعید را از بازی بیرون کند. (پیشینه رابطه هما و سعید هم کمکی به پیشبرد قصه نمی‌کند. یک رابطه کلیشه‌ای است که نه شروع شدنش اتفاق ویژه‌ای است و نه تمام شدنش. به طرزی اتفاقی هم هر دو در یک میهمانی حضور دارند!). در ادامه دلیلش را با ابهام برای سعید توضیح می‌دهد که صرفا متوجه می‌شویم خطری افراد حاضر در بازی را تهدید می‌کند. این همان چیزیست که فیلم نظام دوست از ابتدا به آن نیاز داشت. تصور کنید اگر در همان ابتدای فیلم متوجه چنین خطری درباره آدم‌های حاضر در بازی می‌شدیم. آنوقت در تمام لحظات بازی، نگران هر شخصیتی می‌شدیم که در بازی بماند. این همان عنصری است که فیلم نظام دوست در فیلمنامه‌اش ندارد. ما متوجه یک فضای راز آلود هستیم اما در قصه رازی را دنبال نمی‌کنیم. لحظه‌ای هم که نگران می‌شویم بسیار دیر است.

از این پاراگراف به بعد پایان فیلم اسپویل می‌شود

فیلم به لحاظ جلوه‌‌های بصری و تا حدی بازی بازیگران قابل قبول است اما به دلیل حفره‌های فیلمنامه‌اش توفیق چندانی نمی‌یابد. ابهام بیش از اندازه و به پایان نرسیدن خط اصلی داستان یک بحث است، پرسش‌هایی را به عنوان پایان باز یا هرچیز دیگر در ذهن مخاطب ایجاد کردن بحثی دیگر. فیلم اساسا با یک ابهام جدی در فیلمنامه به پایان می‌رسد که بیش از هرچیز این حس را القا می‌کند که نویسندگان به گونه‌ای از زیر بار پاسخ به این سوالات شانه خالی کرده‌اند. اینکه بگوییم دکتر، مرتضی و هما مهم نیست که بوده‌اند و به چه انگیزه‌ای سعید را کشتند، پاسخی منطقی برای قصه فیلم نیست. مخاطب کاملا سردر گم است و این سردرگمی از عدم باور پذیری می‌آید. مخاطب با قصه‌ای ناتمام روبرو است که اجازه نمی‌دهد به ابعاد دیگر فیلم فکر کند.

سعید که به نظر می‌رسید با بیرون رفتنش از بازی نجات یافته کشته شده است و اساسا از ابتدا هم تاکید ویژه‌ای روی شخصیتش شکل نگرفته بود که در این لحظه از فیلم اینقدر مهم شود. به لحاظ حسی ما صحنه‌ی قتل او را ندیده‌ایم و حدودا پانزده دقیقه قبل از پایان فیلم، به سختی روی تابلو کاراگاهان نگاه می‌کنیم و از این اتفاق مطلع می‌شویم. این شیوه روایت شاید تاثیر لازم را نگذارد. حال مشکل بعدی آنجا است که همه چیز را می‌دانیم و دلیلی برای ادامه دادن فیلم پیدا نمی‌کنیم. تنها دلیلمان انگیزه این سه نفر است که فیلم به هیچ عنوان پاسخی به آن نمی‌دهد. این عدم پاسخ دهی را اگر به پای جسارت فیلمساز هم بگذاریم، به دلیل نداشتن منظق در فیلمنامه توجیه پذیر نیست.

به لحاظ محتوایی می‌توان چنین برداشتی داشت که عده‌ای هستند که می‌خواهند هرطور شده است جلوی فعالیت‌ هنرمندان را بگیرند حتی به قیمت حذف آنها. فیلمساز در ساختاری‌ دایره‌ای نشان می‌دهد که این ماجرا تمام شدنی نیست اما در این نبردِ پنهانی، هنرمندان بیش از حد ساده در نظر گرفته شده‌اند. گویی به خاطر نیازشان به سرمایه‌‌گذار به هرکسی روی خوش نشان می‌دهند (شما را ارجاع می‌دهم به دیالوگی که پرستو می‌گوید اگر کسی حاضر باشد به شما پول بدهد از او می‌پرسید چرا؟). آنوقت در یک جمله می‌توان گفت عده‌ای هنرمند را شاهد بودیم که در این بازی سرمایه گذاری طعمه شدند. هرچند با اطمینان نمی‌توان گفت که آیا طعمه‌ی بعدی باز هم از هنرمندان است یا ماجرا خیلی کلی‌تر ادامه پیدا می‌کند؟ 

با تمام این اوصاف، فیلمی که می‌توانست با ترکیب بازی مافیا و عده‌ای قاتل از ابتدا روی صندلی میخکوبمان کند، با ابهام‌هایی بی‌اساس مخاطبش را از جهان فیلم دور می‌کند. فیلمی که به لحاظ جلوه‌‌های بصری و تا حدی بازی بازیگران قابل قبول است اما به دلیل حفره‌های فیلمنامه‌اش توفیق چندانی نمی‌یابد. در مجموع با توجه به تجربه اول نظام دوست، امید آن می‌رود که در آثار بعدی با فیلمنامه‌ای منسجم‌تر کارش را ببینیم و منتظر فیلم‌های بهتری از این فیلمساز باشیم.

تاریخ نشر مطلب:
دوشنبه، ۰۵ آذر ۱۳۹۷






نظرات کاربران




    behi ۱۵:۰۰ - ۹۷/۰۹/۰۵

    از این فیلم مزخرف تر مگر داریم؟! جواب: نه نداریم! حتی شاهکارهای استاد فرحبخش هم یک ته قصه دارند!!!!!


معرفي فيلم هاي روي پرده